ما یک همسایه تبریزی داشتیم البته مستاجر بودن خونه کناری مون می شستن یک روز من شب بود امدم خانه اون موقع زیر 10سالم بود سرشب بود مادرم منزل نبودن جلوی درب حیات ایستاده بودم تو کوچه که این همسایه تبریزی مون از جایی بر میگشتند من رو که تو کوچه دیدن به من گفتن بیاین خونه ما تا مادرتون برگردن همون موقع با بچگیم فهمیدم که چقدراینها فرق دارند با بقیه و چه با اصالت و با معرفت هستند البته من نرفتم مادرم زودی برگشتن هیچوقت این خاطره یادم نمی ره اخه ما باهم میشه گفت هیچ ارتباطی هم نداشتیم ولی اینقدر شعور و معرفت ماشاالله خدااین تبریزی ها رو برای ما حفظ کنه
جانم فدایت خامنه ای