ضعف استراتژیک آمریکا در رقابت فزاینده قدرت‌ها در قطب شمال، می‌تواند این کشور را در برابر رقبای جدی مانند روسیه و چین، در آستانه شکست قرار دهد.

در دنیای متغیر امروز، رقابت قدرت‌های بزرگ به مناطق بکر و حیاتی مانند قطب شمال کشیده شده است. هدر‌ای. کانلی، دیپلمات سابق و تحلیلگر ارشد مؤسسه امریکن اینترپرایز، در این تحلیل عمیق به بررسی موقعیت ایالات متحده در این "بازی بزرگ جدید" می‌پردازد. او با نگاهی انتقادی به سیاست‌های واشنگتن، هشدار می‌دهد که بی‌توجهی و ضعف استراتژیک آمریکا در این منطقه غنی و استراتژیک، می‌تواند به از دست دادن برتری در مقابل رقبای جدی، چون روسیه و چین منجر شود. این گزارش، تصویری نگران‌کننده از عدم آمادگی آمریکا برای نبردی حیاتی در قرن بیست‌ویکم ارائه می‌دهد.

"نبرد بر سر قطب شمال، با منابع عظیم آن، بازی بزرگ جدید قرن بیست و یکم خواهد بود. " این جمله را استیو بنن، استراتژیست ارشد دولت اول دونالد ترامپ، در مصاحبه‌ای در فوریه گذشته بیان کرد. رقابت قدرتی که در دورترین نقطه شمال در حال وقوع است، واقعاً شباهت‌های زیادی به "بازی بزرگ" اصلی دارد؛ رقابتی که در قرن نوزدهم بین دو قدرت بزرگ آن دوران، امپراتوری‌های بریتانیا و روسیه، بر سر دسترسی به مناطق استراتژیک و اقتصادی باارزش در آسیای مرکزی در جریان بود. در رقابت امروز نیز، چین، روسیه و ایالات متحده به طور مشابه در پی گسترش قلمرو و نفوذ خود هستند. قدرت‌های مدرن نیز بار دیگر مشتاق دستیابی به ثروت‌های اقتصادی و ایجاد مناطق حائل محافظتی هستند؛ و اگر این رقابت تشدید شود، ماجراجویی‌های نظامی بازیگران حتی می‌تواند به همان شیوه‌ای پایان یابد که پیشینیانشان به پایان رسیدند: توسط سرمای شدید خنثی شوند.

با احیای پویایی‌های قدرت قرن نوزدهمی، کتاب اخیر مری تامپسون-جونز، دیپلمات سابق آمریکا، با عنوان آمریکا در قطب شمال، روایتی به‌موقع و آموزنده از چگونگی کسب و حفظ موقعیت ایالات متحده به عنوان یک قدرت قطبی ارائه می‌دهد. تامپسون-جونز هشدار می‌دهد که پس از تاریخی عمدتاً موفق در ایجاد حضور آمریکا در قطب شمال، واشنگتن اکنون توجه کافی به منطقه‌ای که به کانون توجه قدرت‌های بزرگ جهان تبدیل شده، نشان نمی‌دهد.

حتی در مدت کوتاهی که از نگارش آمریکا در قطب شمال می‌گذرد، تحولات جدیدی مخاطرات را افزایش داده است. پس از روی کار آمدن، ترامپ نگاه خود را به اکتساب‌های احتمالی در قطب شمال دوخت، و بار‌ها به طور بحث‌برانگیزی از کانادا به عنوان "ایالت پنجاه و یکم" یاد کرد و سوگند یاد کرد که ایالات متحده، گرینلند، قلمرو خودمختار دانمارک را "به هر طریق ممکن" به دست خواهد آورد. در همین حال، همکاری بین روسیه و چین از زمان اعلام "شراکت نامحدود" در سال ۲۰۲۲ رو به رشد بوده است، که در قطب شمال به عملیات مشترک علمی، فضایی و نظامی، از جمله گشت‌زنی‌های گارد ساحلی و نیروی دریایی، ترجمه شده است؛ و رویکرد اخیر واشنگتن به مسکو یک کارت نامعلوم را وارد بازی کرده است: اگر مذاکرات به نوعی چانه‌زنی بزرگ منجر شود، هم‌ترازی ژئوپلیتیکی حاصل می‌تواند کل بازی را تغییر دهد.

هر اتفاقی هم که بیفتد، رقابتی بر سر مواد معدنی حیاتی، مسیر‌های دریایی، شیلات، منابع طبیعی، استخراج از بستر دریا و ارتباطات ماهواره‌ای در راه است، و ایالات متحده برای آن آماده نیست. سال‌هاست که روسیه و چین در حال آماده‌سازی برای بهره‌برداری از مسیر‌های کشتیرانی جدید قطب شمال، بهبود قابلیت‌های نظامی و علمی زیردریایی خود، و تقویت تاکتیک‌های جنگ ترکیبی خود هستند، در حالی که توجه ایالات متحده معطوف به جای دیگری بوده است. برای رقابت، ایالات متحده باید حضور نظامی، اقتصادی، علمی و دیپلماتیک خود را در قطب شمال به طور چشمگیری افزایش دهد، آن هم با همکاری نزدیک با متحدانش. اگر واشنگتن به زودی کاستی‌ها و تناقضات استراتژی قطب شمال خود را حل نکند، ممکن است متوجه شود که این بازی بزرگ جدید را از قبل باخته است.

رقبای بازی بزرگ

تامپسون-جونز تاریخ غنی تجربه ایالات متحده در قطب شمال را ارائه می‌دهد، از جمله نقش فعال آن در شکل‌دهی سیاست‌های قطب شمال کانادا، دانمارک (از طریق گرینلند)، فنلاند، ایسلند، نروژ، روسیه و سوئد، و نکات به یادماندنی از هر کشور قطبی را در بر می‌گیرد. تامپسون-جونز، دیپلمات سابق آمریکا که در کانادا خدمت کرده است، تحسین عمیق خود را از مردمی که در قطب شمال زندگی می‌کنند و قدردانی خود را از اثرات بی‌وقفه تغییرات آب و هوایی، میل به امنیت و ارزش دوستان و متحدان "هنگامی که یخ می‌شکند"، همانطور که ضرب‌المثل اینوئیت‌ها می‌گوید، ابراز می‌کند. این کتاب با یک مرثیه آشکار و دقیق از عدم جاه‌طلبی بارز واشنگتن در سیاست‌های اخیر قطب شمال خود به پایان می‌رسد. تامپسون-جونز، که پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته آمریکا می‌نوشت، به رهبران آینده توصیه می‌کند که تمرکز خود را بر تغییرات آب و هوایی و دیپلماسی چندجانبه در یک استراتژی گسترده قطب شمال افزایش دهند. این توصیه، متأسفانه، با بازگشت ترامپ به سرعت منسوخ شد.

پیشنهاد تامپسون-جونز که بیشتر با حساسیت‌های رئیس‌جمهور آمریکا سازگار است، این است که ایالات متحده باید آنچه را او "لحظه لانگیر" می‌نامد، داشته باشد؛ اشاره‌ای به یک صنعت‌گر اهل غرب میانه به نام جان لانگیر، که در سال ۱۹۰۱ به مجمع‌الجزایر سوالبارد در دریای شمال نروژ سفر کرد و "سنگ آهن و فرصت‌های بزرگ را دید. " در سال ۱۹۰۶، لانگیر شرکت ذغال‌سنگ قطب شمال را تأسیس کرد و با حمایت نهایی دولت آمریکا، به دنبال ایجاد و پایداری یک حضور صنعتی در قطب شمال بود. تامپسون-جونز می‌نویسد که این سرمایه‌گذاری "یک تغییر مفهومی عمیق" در رویکرد‌های ایالات متحده به قطب شمال را نشان داد و دوران جاه‌طلبی فزاینده‌ای را آغاز کرد.

بیش از یک قرن بعد، ایالات متحده باید بار دیگر "فرصت‌های بزرگ" را در قطب شمال دنبال کند تا بتواند با رقبای خود، روسیه و چین، رقابت کند. هر سه بازیگر در این منطقه سرمایه‌گذاری کرده‌اند، اما به روش‌های مختلف. برای روسیه، که بخش‌های وسیعی از قلمرو قطب شمال را در اختیار دارد، این منطقه برای بقای نظامی و اقتصادی آن حیاتی است. برای چین، قطب شمال فرصتی برای تنوع بخشیدن به منافع اقتصادی جهانی آن را نشان می‌دهد؛ و برای ایالات متحده، که حضور خود در قطب شمال را با خرید آلاسکا از روسیه در سال ۱۸۶۷ تضمین کرد – معامله‌ای که دیمیتری روگوزین، معاون سابق نخست‌وزیر روسیه، آن را "خیانت به جایگاه قدرت روسیه" توصیف کرده است – این منطقه یک خط مقدم دفاعی شمالی است.

قطب شمال، استراتژی ژئوپلیتیکی ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه را به حرکت درمی‌آورد. او به دنبال توسعه یک گذرگاه دریایی، "مسیر دریای شمال"، است که از آب‌های ساحلی شمالی روسیه عبور می‌کند و با زیرساخت‌های بندری جدیدی که از طریق راه‌آهن به مناطق زیرقطبی کشور متصل شده‌اند، نقطه‌گذاری شده است. ناوگان جدیدی از یخ‌شکن‌های روسی، کشتی‌های ثبت شده را در امتداد این مسیر اسکورت خواهند کرد که صادرات منابع طبیعی روسیه و ترانزیت شرق به غرب کالا‌های چینی را تسهیل می‌کند. در چنین پروژه بزرگی، تامپسون-جونز پژواک‌های یک میراث وحشیانه را ردیابی می‌کند: وحشیگری کمپین زیرساختی قطب شمال جوزف استالین، رهبر شوروی، که در آن جاده‌ها، راه‌آهن‌ها و معادن توسط زندانیان و کارگران اجباری ساخته شدند و بسیاری از آنها در طول ساخت و ساز جان باختند. یک جاده به "جاده استخوان" معروف بود، زیرا تعداد زیادی از کارگران در فونداسیون آن دفن شده بودند که "برای هر متر جاده یک جسد وجود دارد. "

تقویت اقتصادی و نظامی پوتین در منطقه کمتر بی‌رحمانه از استالین است، اما به همان اندازه جاه‌طلبانه، و با حس مزمن ناامنی و ترس از دست دادن کنترل بر قلمرو خود در روسیه هدایت می‌شود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پایگاه‌های نظامی قطب شمال بسته شدند، زیرساخت‌های آسیب‌دیده بدون تعمیر رها شدند و بسیاری از جمعیت‌های قطب شمال، که از یارانه‌های دولتی محروم شده بودند، به جا‌های دیگر نقل مکان کردند. امروز، مقامات روسی در تلاشند تا با به تأخیر انداختن درخواست‌های ساکنان برای ترک منطقه، از وخامت بیشتر جمعیت قطب شمال جلوگیری کنند. گولاگ‌های قطبی نیز محل ترجیحی برای فرستادن زندانیان سیاسی هستند که دولت را تهدید می‌کنند، مانند رهبر مخالفان الکسی ناوالنی که در سال ۲۰۲۴ در یکی از این زندان‌ها در شرایط مشکوکی درگذشت. روسیه در حال ساخت و نوسازی پایگاه‌های نظامی قطب شمال است، بخشی از آن برای بهبود قابلیت‌های نظارتی خود با افزایش فعالیت‌های تجاری در طول مسیر دریای شمال. ظهور ناگهانی پرچم‌های روسیه، صلیب‌ها و کشیشان ارتدوکس نه تنها در سراسر قطب شمال روسیه، بلکه به طور نگران‌کننده‌ای در شمال بلند نروژ، اعلام مالکیت گذشته، حال و آینده روسیه است.

چین اخیراً به بازی قطب شمال پیوسته است. با وجود نداشتن قلمرو قطبی خود، چین بر اساس نقشه‌های قرن پانزدهم و علاقه خود به حکمرانی قطب شمال، خود را یک کشور "نزدیک به قطب شمال" اعلام کرده است. از سال ۲۰۰۴، زمانی که اولین ایستگاه تحقیقاتی خود را در سوالبارد تأسیس کرد، از همکاری علمی برای تقویت حضور و دانش خود در قطب شمال استفاده کرده است. بعدها، چین به دنبال سرمایه‌گذاری‌های تجاری با کانادا و کشور‌های نوردیک بود، اما این کشور‌ها نسبت به شرایط سرمایه‌گذاری آن محتاط بودند – و تحت فشار واشنگتن – و به آرامی دسترسی پکن را محدود کردند. فرصت دیگری با تهاجم روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ پدید آمد. با از دست دادن بازار‌های اروپایی مسکو، پایان مشارکت‌های آن با شرکت‌های انرژی غربی، و محدودیت‌های بودجه‌ای زمان جنگ، روسیه از سرمایه‌گذاری چین به عنوان راهی برای پر کردن خلاء استقبال کرد. چین تأمین مالی پروژه‌های گاز طبیعی مایع روسیه در قطب شمال و توسعه زیرساخت‌های مرتبط در طول مسیر دریای شمال را افزایش داد و حضور تجاری خود را در منطقه گسترش داد.

از سوی دیگر، ایالات متحده از زمانی که آلاسکا را برای تضمین دسترسی به منابع طبیعی این قلمرو به دست آورد، یک قدرت اقتصادی قطبی بوده است. این کشور برای اولین بار در سال ۱۸۶۸ به همین دلیل تلاش کرد گرینلند را خریداری کند. (تلاش‌های بعدی برای به دست آوردن این جزیره – در سال‌های ۱۹۱۰، ۱۹۴۶ و ۲۰۱۹ – ترکیبی از انگیزه‌های اقتصادی و امنیتی داشت.) پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده حضور خود در قطب شمال را از طریق شبکه‌ای از ائتلاف‌های منطقه‌ای و پروژه‌های زیرساختی گسترش داد. در دهه ۱۹۵۰، "خط هشدار اولیه دوردست" (Distant Early Warning Line) را ساخت، رشته‌ای از ایستگاه‌های رادار که از آلاسکا، کانادا، گرینلند، ایسلند و جزایر فارو عبور می‌کرد و تا سال ۱۹۹۳ برای دفاع در برابر حمله موشکی احتمالی شوروی عملیاتی بود. با همکاری کانادا، ایالات متحده بزرگراه آلاسکا را ساخت و یک سیستم دفاع هوایی یکپارچه معروف به NORAD را ایجاد کرد. نیرو‌های آمریکایی به همراه متحدان ناتو، آب‌ها و حریم هوایی اقیانوس اطلس شمالی، به ویژه اطراف گرینلند، ایسلند و بریتانیا را گشت‌زنی می‌کردند تا زیردریایی‌ها و بمب‌افکن‌های هسته‌ای شوروی و بعد‌ها روسیه را شناسایی کنند.

قطب شمال برای منافع اقتصادی و امنیتی ایالات متحده حیاتی باقی مانده است. آنکوریج، آلاسکا، میزبان چهارمین فرودگاه باربری شلوغ جهان است. تقریباً تمام سیستم‌های رادار و رهگیر‌های موشکی زمینی ایالات متحده در این ایالت قرار دارند که عرض جغرافیایی بالای آن امکان شناسایی زودهنگام تهدیدات ورودی را فراهم می‌کند. توافق‌نامه‌های دفاعی دوجانبه اخیر با هر پنج کشور نوردیک و پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو، به ترتیب در سال‌های ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴، دفاع جمعی در قطب شمال را تقویت کرده است. اما واشنگتن قابلیت‌های خود را در منطقه نادیده گرفته است. مقامات نظامی آمریکا اغلب از کمبود زیرساخت‌های بندری و هوانوردی، یخ‌شکن‌ها، ماهواره‌ها، حسگرها، و تجهیزات و آموزش آب و هوای سرد که برای دفاع از قلمرو قطب شمال ضروری هستند، ابراز تاسف می‌کنند.

صحنه بازی

جایزه‌ای که روسیه، چین و ایالات متحده همگی به دنبال آن هستند، کنترل است. همانطور که بیلی میچل، خلبان آمریکایی، در سال ۱۹۳۵ گفت: "هر که آلاسکا را در اختیار داشته باشد، جهان را در اختیار خواهد داشت. " کنترل زمین‌های قطب شمال مزایای متعددی دارد. عبور از مناطق قطبی، مسافت‌هایی را که کشتی‌های ب argo، هواپیماها، کابل‌های زیردریایی یا موشک‌های بالستیک قاره‌پیما باید برای رسیدن به مقصد خود طی کنند، کوتاه می‌کند. این منطقه میزبان ایستگاه‌های زمینی ماهواره‌ای و سایت‌های پرتاب مداری است که برای عملیات‌های غیرنظامی و نظامی مهم هستند. زیرساخت‌های ارتباطی عرض جغرافیایی بالا، هرچند محدود، برای ردیابی کشتی‌ها، نظارت بر آب و هوا و یکپارچه‌سازی سیستم‌های نظارتی حیاتی است. زمین‌ها و بستر دریا‌های قطب شمال نیز مقادیر زیادی از مواد معدنی حیاتی و منابع انرژی را در خود جای داده‌اند، و آب‌های قطب شمال با گرم شدن دمای اقیانوس‌ها، به دلیل حرکت ماهی‌ها به سمت شمال برای یافتن آب‌های خنک‌تر، به منبع غذایی فزاینده‌ای تبدیل می‌شوند.

خطوط اصلی نبرد در بستر دریا‌های قطب شمال، در آب‌های بین‌المللی و در مسیر فضای بیرونی ترسیم خواهد شد. زیردریایی‌های هسته‌ای آمریکا و روسیه از قبل در مناطقی که کابل‌های زیردریایی اروپا و ایالات متحده را به هم متصل می‌کنند، گشت‌زنی می‌کنند، و با هدف قرار گرفتن کابل‌های جدید توسط کشتی‌های روسی و چینی، امنیت احتمالا سخت‌تر خواهد شد. کشور‌ها همچنین به دنبال تضمین دسترسی به مواد معدنی حیاتی خواهند بود. در سال ۲۰۲۳، یک کمیسیون سازمان ملل متحد مرتبط با کنوانسیون حقوق دریا‌ها (UNCLOS) توصیه‌هایی صادر کرد که از بیشتر ادعا‌های روسیه برای گسترش فلات قاره بیرونی خود تا عمق قطب شمال مرکزی حمایت می‌کرد. (روسیه باید در نهایت با کانادا و دانمارک برای حل ادعا‌های متداخل مذاکره کند.) استخراج از بستر دریا در این منطقه می‌تواند حضور تجاری و نظامی روسیه را در آب‌های بین‌المللی افزایش دهد.

اختلافات بر سر وضعیت دو مسیر دریایی قطب شمال، مسیر دریای شمال روسیه و معادل کانادایی آن، گذرگاه شمال غربی، احتمالا ادامه خواهد یافت. هم روسیه و هم کانادا این گذرگاه‌ها را به عنوان آب‌های داخلی خود ادعا می‌کنند، اما ایالات متحده و سایر کشور‌ها آنها را آب‌های بین‌المللی می‌دانند و بنابراین مشمول قوانین یا محدودیت‌های ملی نیستند. با ذوب شدن یخ‌های قطبی، یک مسیر سوم فرامقطبی که تقریباً به طور کامل در آب‌های بین‌المللی بی‌مناقشه قرار دارد، می‌تواند باز شود، و ایالات متحده برای آمادگی برای افزایش استفاده از آن به زیرساخت‌های دریایی و نظارتی اضافی نیاز خواهد داشت. چین قبلاً آزمایش قابلیت مسیر را آغاز کرده و در سال ۲۰۱۲ یک یخ‌شکن را از آن عبور داده است. در نهایت، موقعیت‌دهی ایستگاه‌های زمینی ماهواره‌ای و ایستگاه‌های پرتاب مداری قطبی در قطب شمال، یک جبهه کلیدی در رقابت فضایی خواهد بود. همانطور که روسیه در جنگ خود در اوکراین نشان داده است، کشوری که سیستم‌های ناوبری جهانی را کنترل کند و بتواند ماهواره‌های رقبای خود را خنثی کند، مزایای نظامی عظیمی خواهد داشت.

بازی برای پیروزی: آیا آمریکا آماده است؟

ایالات متحده به طرز اسفناکی برای رقابت در حال ظهور آماده نیست. با وجود تلاش‌های کنگره، به‌ویژه هیئت‌های آلاسکا، مِین و واشنگتن، برای تحت فشار قرار دادن دولت‌های متوالی جهت اختصاص منابع لازم به منطقه، جامعه دفاعی ایالات متحده آن را در اولویت پایین قرار داده است. بودجه ناکافی و توجه ناکافی یک چرخه معیوب ایجاد می‌کند که منجر به استراتژی‌های بی‌انگیزه قطب شمال با بودجه‌های ناکافی و ساختار‌های فرماندهی نامشخص می‌شود. برای بازگشت به بازی، ایالات متحده باید حضور نظامی و اقتصادی خود را در قطب شمال افزایش دهد و با متحدان قطبی خود از نزدیک همکاری کند تا شبکه‌های علمی و نظارتی خود را برای شناسایی و دفاع بهتر در برابر تهدیدات تقویت کند.

بارزترین نشانه عدم آمادگی کافی ایالات متحده، ناوگان یخ‌شکن قدیمی آن است. نیروی دریایی آمریکا هیچ کشتی سطحی تقویت‌شده با یخ ندارد، کلاسی از کشتی‌ها که می‌توانند در آب‌های عمدتاً بدون یخ حرکت کنند. گارد ساحلی ایالات متحده تنها سه یخ‌شکن دارد – کشتی‌های قوی‌تری که برای باز کردن مسیر در یخ‌های جامد طراحی شده‌اند –، اما تنها دو فروند از آنها امروز عملیاتی هستند و باید هم در قطب شمال و هم در قطب جنوب خدمت کنند. تنها یکی از آنها، یک کشتی ۵۰ ساله، می‌تواند از طریق یخ‌های ۲۰ فوتی عبور کند. در سال ۲۰۲۴، واشنگتن سومین یخ‌شکن تجاری را که در سال ۲۰۱۲ ساخته شده بود، خریداری کرد، اما قبل از عملیاتی شدن آن، که سال آینده انتظار می‌رود، باید روی آن کار شود. این کشتی، که می‌تواند نزدیک به پنج فوت یخ را بشکند، قرار است تا زمانی که یک یخ‌شکن جدید و قدرتمندتر که دولت اول ترامپ در سال ۲۰۱۹ سفارش داده بود، ساخته شود، به عنوان پشتیبان یخ‌شکن‌های قدیمی‌تر ایالات متحده عمل کند. تاریخ هدف برای آن پروژه، که در حال حاضر ۲۰۳۰ است، به دلیل تغییرات مکرر طراحی و فرسایش تخصص در کارخانه‌های کشتی‌سازی ایالات متحده، که از دهه ۱۹۷۰ هیچ یخ‌شکن سنگین – یخ‌شکنی که بتواند از طریق یخ‌های ۲۱ فوتی عبور کند – نساخته‌اند، به تعویق افتاده است.

مشکل فراتر از یخ‌شکن‌هاست. ایالات متحده حضور نظامی یا زیرساخت‌های دریایی کافی، مانند بنادر عمیق، برای دفاع از بخش‌های وسیعی از قلمرو قطب شمال را ندارد. به عنوان مثال، نیرو‌های آمریکایی قادر به عملیات پایگاه فضایی پیتوفیک در سواحل شمالی گرینلند هستند، اما نمی‌توانند کل جزیره را ایمن کنند. دولت ترامپ همچنین ائتلاف‌های حیاتی قطب شمال را به خطر انداخته است. تجاوز آن نسبت به کانادا و دانمارک هر دو کشور را به افزایش قابلیت‌های خود واداشته است – کانادا اوایل سال جاری برنامه‌هایی را برای ساخت دو یخ‌شکن جدید و سه پایگاه نظامی جدید قطب شمال اعلام کرد، و دانمارک در ژانویه یک ارتقاء امنیتی ۲ میلیارد دلاری و در آوریل ۶۰۰ میلیون دلار دیگر برای کشتی‌های نظارتی اعلام کرد –، اما روابط آنها با ایالات متحده را در بلندمدت تهدید می‌کند. اگر واشنگتن می‌خواهد با چین و روسیه رقابت کند، به دوستان قطبی خود نیاز دارد که کاملاً در کنارش باشند.

واشنگتن همچنین باید شروع به سرمایه‌گذاری واقعی در توسعه قابلیت‌های قطب شمال ایالات متحده کند. ترامپ بار‌ها درباره منافع ایالات متحده در قطب شمال صحبت کرده است، و از سال ۲۰۲۱ کنگره برای تأمین مالی چندساله یک ابتکار امنیتی قطب شمال برای گنجاندن در بودجه پنتاگون فشار آورده است. زمان آن فرا رسیده است که این طرح به واقعیت تبدیل شود. نیروی دریایی ایالات متحده به کشتی‌های تقویت‌شده با یخ نیاز دارد. ترامپ بار‌ها خواستار ساخت ۴۰ یخ‌شکن شده است، اما این مقدار غیرضروری و غیرواقعی است. گارد ساحلی گفته است که به هشت یا نه فروند نیاز دارد، و حتی رسیدن به این تعداد در یک بازه زمانی معقول مستلزم آن است که بیشتر ساخت و ساز توسط کارخانه‌های کشتی‌سازی خارجی انجام شود. باند‌های فرود، سیستم‌های رادار و سایر تأسیسات نظامی که توسط ذوب شدن یخ‌های دائمی آسیب دیده‌اند، باید تعمیر و تثبیت شوند. استقرار بیشتر پرسنل و بمب‌افکن‌های دوربرد، امکانات بندری و حسگر‌های بیشتر و بهتر در امتداد سواحل گرینلند، و ارتقاء ارتباطات ماهواره‌ای، پهپاد‌های زیرآبی، و نقشه‌برداری از بستر دریا برای نظارت بر وسعت عظیم قطب شمال و به ویژه شناسایی فعالیت‌های نظامی روسیه یا چین ضروری است. همانطور که ژنرال گریگوری گیلت، فرمانده شمالی ایالات متحده، در شهادت خود در کنگره در ماه فوریه گفت: "شما نمی‌توانید چیزی را که نمی‌بینید، شکست دهید. "

ارتش ایالات متحده همچنین باید مسئولیت عملیات در قطب شمال را تحت یک فرماندهی منطقه‌ای واحد، یکپارچه کند. در ساختار موجود، که در سال ۲۰۱۱ توسعه یافت، مسئولیت‌های عملیاتی بین فرماندهی اروپایی ایالات متحده، که قطب شمال اروپا را پوشش می‌دهد، و فرماندهی شمالی ایالات متحده و سازمان کانادایی-آمریکایی NORAD، که با هم آمریکای شمالی را پوشش می‌دهند، تقسیم شده است. در همین حال، فرماندهی هند و اقیانوس آرام ایالات متحده، بخش عمده‌ای از قابلیت‌های آب و هوای سرد و هوابرد ارتش ایالات متحده مستقر در آلاسکا را مدیریت می‌کند. با تمرکز هر فرماندهی بر منطقه خود، هیچ نهاد واحدی کل قطب شمال را زیر نظر ندارد. حتی سواحل شرقی و غربی گرینلند نیز تحت صلاحیت‌های نظامی جداگانه قرار دارند. یک فرماندهی فرامنطقه‌ای واحد قطب شمال ایالات متحده قادر خواهد بود فعالیت‌های رقبای خود را در سراسر قطب شمال شناسایی و به آنها پاسخ دهد و از فرماندهی‌های منطقه‌ای حمایت کند.

گام‌های روشنی نیز وجود دارد که ایالات متحده می‌تواند برای دسترسی به مواد معدنی حیاتی قطب شمال بردارد. یکی از آنها این است که وزارتخانه‌های انرژی و امور خارجه یک ابتکار اختصاصی برای قطب شمال ایجاد کنند، با تکیه بر مشارکت امنیت مواد معدنی (گروهی متشکل از ۱۴ کشور، به علاوه اتحادیه اروپا، که در سال ۲۰۲۲ تشکیل شد)، برای افزایش سرمایه‌گذاری عمومی-خصوصی در استخراج پایدار و زیرساخت‌های مرتبط در آلاسکا، گرینلند و سایر مناطق قطب شمال. گام دیگر، گسترش قلمرو قطب شمال ایالات متحده است – نه با تلاش برای خرید گرینلند یا الحاق کانادا، بلکه با گسترش فلات قاره بیرونی ایالات متحده در دریای برینگ و اقیانوس منجمد شمالی. دولت بایدن این فرآیند را در سال ۲۰۲۳ با نقشه‌برداری ۱۵۱،۷۰۰ مایل مربع دریایی به عنوان گسترش توده زمینی آلاسکا، همانطور که تحت UNCLOS تعریف شده است، آغاز کرد. اگرچه واشنگتن امضاکننده این معاهده نیست، اما همچنان می‌تواند ادعایی را برای این آب‌ها به کمیسیون مرتبط سازمان ملل ارائه دهد. علاوه بر این، ایالات متحده باید این معاهده را که هم چین و هم روسیه آن را امضا کرده‌اند، تصویب کند تا بتواند بر حکمرانی آینده استخراج از بستر دریا تأثیر بگذارد و از مفاد آن برای پاسخگو کردن پکن و مسکو در قبال نقض قوانین دریایی استفاده کند.

در دو دهه گذشته، واشنگتن ده‌ها استراتژی قطب شمال را نوشته است، در حالی که قابلیت‌های قطب شمال خود را رو به زوال گذاشته و اخیراً متحدان قطبی خود را از خود دور کرده است. اما اکنون زمان اقدام هماهنگ است. روسیه و چین از قبل حرکت‌های آغازین خود را انجام داده‌اند. ایالات متحده، با پیروی از جمله‌ای از کتاب کیم رودیارد کیپلینگ در سال ۱۹۰۱، که در پس‌زمینه آسیای مرکزی قرن نوزدهم تنظیم شده است، اکنون باید "بسیار و بسیار به شمال برود و بازی بزرگ را انجام دهد. "

منبع: فارن افرز

برچسب ها: آمریکا ، قطب شمال ، روسیه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار