
باشگاه خبرنگاران جوان؛ مهسا حنیفه - درحالیکه آمریکا و رژیم صهیونیستی فشار بر دولت لبنان را برای خلع سلاح مقاومت تشدید کردهاند، نقض مکرر آتشبس و تداوم اشغال پنج نقطه در جنوب لبنان نشاندهنده ناکامی این دو بازیگر در تحقق اهداف راهبردیشان است. اما آیا این فشارها میتواند مقاومت را به زانو درآورد یا بار دیگر لبنان شاهد تکرار سناریوهای گذشته خواهد بود؟
لبنان، کشوری که به دلیل موقعیت استراتژیک و بافت پیچیده اجتماعیاش همواره در معرض مداخلات خارجی بوده، بار دیگر در معرض آزمون سختی قرار گرفته است. فشارهای فزاینده آمریکا و رژیم صهیونیستی برای خلع سلاح مقاومت لبنان، بهویژه حزبالله، در حالی مطرح میشود که این دو بازیگر خود به تعهدات آتشبس جنگ ۲۰۲۴ پایبند نبودهاند. رژیم صهیونیستی همچنان حملات هوایی و پهپادی خود را به مناطق مختلف لبنان، بهویژه جنوب و منطقه البقاع، ادامه داده و این حملات منجر به شهادت غیرنظامیان و رزمندگان مقاومت شده است. این نقض آشکار آتشبس، ک با میانجیگری آمریکا و فرانسه به امضا رسید، نشاندهنده عدم پایبندی رژیم صهیونیستی به توافقات بینالمللی است. در مقابل، حزبالله نیز با حملات موشکی به شمال فلسطین اشغالی پاسخ داده و تأکید کرده که به آتشبس متعهد است، اما در برابر تجاوزات سکوت نخواهد کرد.
این وضعیت یادآور الگوهای تاریخی است که لبنان بارها تجربه کرده است. پس از جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶، که به پیروزی مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی منجر شد، فشارهای بینالمللی برای خلع سلاح حزبالله شدت گرفت. قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل که خواستار استقرار ارتش لبنان و نیروهای یونیفل در جنوب این کشور بود، بهعنوان ابزاری برای محدود کردن فعالیتهای نظامی حزبالله مطرح شد. بااینحال، مقاومت نهتنها تسلیم این فشارها نشد، بلکه با حفظ توان نظامی و سیاسی خود، به یکی از بازیگران کلیدی منطقه تبدیل شد. امروز نیز، مشابه همان سناریو، تلاشها برای خلع سلاح مقاومت با بهانههایی، چون «تضمین امنیت رژیم صهیونیستی» و «بازگرداندن آوارگان صهیونیست به شهرکهای شمالی» ادامه دارد. اما آیا این فشارها میتواند به نتیجهای متفاوت از گذشته منجر شود؟
جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ و درگیریهای ۲۰۲۴، اگرچه در زمینههای زمانی و سیاسی متفاوت رخ دادهاند، اما از نظر راهبردی شباهتهای چشمگیری دارند. در هر دو مقطع، هدف اصلی رژیم صهیونیستی نابودی توان نظامی حزبالله و اشغال مناطق استراتژیک جنوب لبنان بود. در سال ۲۰۰۶، رژیم صهیونیستی با بهانه ربوده شدن دو سرباز خود، تهاجمی گسترده را آغاز کرد که با مقاومت سرسختانه حزبالله و شکست ارتش رژیم صهیونیستی به پایان رسید.
در سال ۲۰۲۴، پس از حملات گسترده به زیرساختهای حزبالله، از جمله انفجار پیجرها و بیسیمها و ترور رهبران کلیدی مانند سید حسن نصرالله، رژیم صهیونیستی بار دیگر به جنوب لبنان حمله کرد. این تهاجم، که برخی منابع اسرائیلی آن را «جنگ سوم لبنان» نامیدهاند، با هدف تضعیف توان نظامی حزبالله و بازگرداندن آوارگان صهیونیست به شهرکهای شمالی آغاز شد، اما بار دیگر با مقاومت سرسختانه حزبالله مواجه شد.
در هر دو جنگ، پس از ناکامی رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهداف نظامی، فشارهای سیاسی و دیپلماتیک برای خلع سلاح مقاومت شدت گرفت. در سال ۲۰۰۶، قطعنامه ۱۷۰۱ بهعنوان ابزاری برای محدود کردن حزبالله مطرح شد، اما مقاومت با حفظ توان نظامی و سیاسی خود، این تلاشها را ناکام گذاشت. امروز نیز، فشارهای آمریکا و رژیم صهیونیستی برای خلع سلاح حزبالله که به بهانه نقض آتشبس و تهدیدات امنیتی مطرح میشود، با مقاومت این گروه مواجه شده است. گزارشهای اخیر نشان میدهند که حزبالله نهتنها خلع سلاح نشده، بلکه با حملات موشکی به شهرکهای صهیونیستنشین، حضور خود در جنوب رود لیتانی را بهصورت علنی اعلام کرده است. این اقدام پیامی روشن به تلآویو و واشنگتن است: مقاومت همچنان قدرتمند و حاضر در صحنه است.
یکی از تفاوتهای کلیدی میان دو مقطع ۲۰۰۶ و ۲۰۲۴، تغییر در معادلات منطقهای است. سقوط دولت بشار اسد در سوریه و تسلط گروههای تحت حمایت آمریکا و ترکیه، مسیرهای تدارکاتی حزبالله را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است. پیش از این، سوریه بهعنوان کریدوری برای انتقال تسلیحات، نیرو و امکانات به حزبالله عمل میکرد. مسدود شدن این مسیر، همراه با تهدید نظامی گروههای تکفیری در مرزهای لبنان، فشار مضاعفی بر مقاومت وارد کرده است. بااینحال، تاریخ نشان داده که حزبالله توانایی انطباق با شرایط بحرانی را دارد. برای مثال، پس از ترور عماد مغنیه در سال ۲۰۰۸ و مصطفی بدرالدین در سال ۲۰۱۶، حزبالله نهتنها فروپاشید، بلکه با بازسازی ساختار فرماندهی خود، قدرتمندتر از قبل ظاهر شد.
سقوط دولت سوریه و تسلط جولانی بر این کشور، نقطه تاریکی در تحولات منطقهای بود که تأثیرات عمیقی بر مقاومت لبنان گذاشت. پیش از این، سوریه نهتنها مسیر اصلی تدارکات حزبالله بود، بلکه بهعنوان پایگاه استراتژیک برای هماهنگی میان محور مقاومت عمل میکرد. مسدود شدن این مسیر، توانایی حزبالله برای دریافت تسلیحات و پشتیبانی لجستیکی را محدود کرده است. گروههای تحت حمایت آمریکا و ترکیه در سوریه، با تجمع نیرو در مرزهای لبنان، تهدیدی نظامی علیه این کشور ایجاد کردهاند. این تهدید، که با هماهنگی آمریکا و رژیم صهیونیستی صورت میگیرد، بخشی از استراتژی گستردهتر برای تضعیف محور مقاومت است.
علاوه بر این، تسلط جولانی بر سوریه به گروههای تکفیری در منطقه انگیزه داده تا برای کسب قدرت در کشورهای دیگر، از جمله لبنان، تلاش کنند. این موضوع فشار داخلی بر مقاومت را افزایش داده، بهویژه در شرایطی که اقتصاد لبنان در بحران عمیقی به سر میبرد. بااینحال، تجربه تاریخی نشان میدهد که مقاومت لبنان در برابر چنین فشارهایی مقاوم بوده است. برای مثال، پس از جنگ داخلی لبنان (۱۹۷۵-۱۹۹۰)، حزبالله با وجود فشارهای داخلی و خارجی، توانست بهعنوان نیرویی سیاسی و نظامی قدرتمند در صحنه لبنان باقی بماند.
ترور رهبران مقاومت، از جمله سیدحسن نصرالله و شیخ هاشم صفیالدین، بخشی از استراتژی رژیم صهیونیستی برای تضعیف حزبالله بوده است. این استراتژی، که در گذشته با ترور عماد مغنیه و مصطفی بدرالدین آزمایش شده بود، هرگز به فروپاشی مقاومت منجر نشد. در واقع، ترورهای پیدرپی، اگرچه ضربههای سنگینی به ساختار فرماندهی حزبالله وارد کرد، اما نتوانست روحیه رزمندگان یا پایگاه مردمی این گروه را تضعیف کند. مقاومت لبنان به دلیل ریشههای عمیق مردمی و ساختار منعطف خود، توانایی بازسازی سریع را دارد.
ترور شهید نصرالله که به دستور مستقیم بنیامین نتانیاهو و با حمایت لجستیکی آمریکا انجام شد، نهتنها به کاهش توان حزبالله منجر نشد، بلکه خشم عمومی در لبنان و منطقه را برانگیخت. این اقدام، که با بمباران گسترده مناطق مسکونی ضاحیه جنوبی بیروت همراه بود، بار دیگر چهره غیرانسانی رژیم صهیونیستی را به نمایش گذاشت.
با توجه به تحولات کنونی، سه سناریوی اصلی برای آینده مقاومت لبنان قابل تصور است:
در سناریوی اول، فشارهای بینالمللی و داخلی میتواند منجر به مذاکراتی برای کاهش نقش نظامی حزبالله شود. برخی گزارشها حاکی از آن است که حزبالله آماده گفتوگو با دولت لبنان در مورد تسلیحات خود است، مشروط به توقف حملات رژیم صهیونیستی و خروج کامل نیروهای آن از جنوب لبنان. بااینحال، تجربه تاریخی نشان میدهد که حزبالله بهسادگی تسلیم فشارها نخواهد شد.
در سناریوی دوم، تشدید حملات رژیم صهیونیستی و ادامه نقض آتشبس میتواند به تجدید درگیریهای گسترده منجر شود. در این صورت، حزبالله ممکن است با تشدید حملات موشکی و عملیات زمینی، پاسخ قاطعی به تجاوزات رژیم صهیونیستی بدهد.
سناریوی سوم که محتملتر به نظر میرسد، حفظ وضعیت موجود است. حزبالله با حفظ توان نظامی خود و ادامه حضور در جنوب رود لیتانی، بهعنوان نیرویی بازدارنده در برابر رژیم صهیونیستی عمل خواهد کرد. این سناریو با توجه به اظهارات اخیر مقامات حزبالله، که بر پایبندی به آتشبس و در عین حال آمادگی برای پاسخ به تجاوزات تأکید دارند، تقویت میشود.
لبنان امروز در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی خود قرار دارد. فشارهای آمریکا و رژیم صهیونیستی برای خلع سلاح مقاومت، در کنار نقض مکرر آتشبس و تداوم اشغال جنوب، چالشهای بزرگی پیش روی این کشور قرار داده است.
در آینده، لبنان ممکن است شاهد مذاکرات یا درگیریهای جدیدی باشد، اما آنچه مسلم است، این است که مقاومت با تکیه بر تجربه تاریخی و حمایت مردمی، همچنان بهعنوان نیرویی تعیینکننده در معادلات منطقه باقی خواهد ماند. آیا آمریکا و رژیم صهیونیستی بار دیگر در برابر اراده مردم لبنان شکست خواهند خورد؟ پاسخ این پرسش در ماهها و سالهای آینده روشن خواهد شد، اما تاریخ گواه آن است که مقاومت لبنان، مانند درختی ریشهدار، در برابر طوفانها سر خم نمیکند.