
باشگاه خبرنگاران جوان - دکتر غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در پی درگذشت دکتر عباس انواری، استاد فرهیخته فیزیک و رئیس اسبق دانشگاه صنعتی شریف، یادداشتی را به شرح زیر منتشر کرد.
در دلـم بـود که بـی دوست نمانم هـرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
«حافظ»
حدود ساعت هشت صبح روز یکشنبه بیستودوم تیرماه هزار و چهارصد و چهار از طریق فرزندم باخبر شدم که دکتر عباس انواری فوت شده است. با شنیدن این خبر در بهت و اندوه سنگینی فرو رفتم، زیرا دوستی قدیمی و عزیز و محترم را از دست داده بودم. ساعتی بعد، به دکتر سعید انواری استاد فلسفهٔ دانشگاه علامه طباطبایی تلفن کردم و به او تسلیت گفتم و از او دربارهٔ فوت پدر نازنینش سؤال کردم. معلوم شد دو هفتهای بوده که به علت نارسایی قلبی و مشکلات ریوی در بیمارستان بستری بوده و دو روز آخر را، با نشانههایی از بهبود، در خانه گذرانده و عصر روز شنبه ۲۲/ ۴/ ۴۰۴ ناگهان از دنیا رفته است.
آشنایی من با دکتر انواری به سال ۱۳۵۱، یعنی پنجاهوسه سال قبل بازمیگردد، زمانیکه او در دانشکدهٔ فیزیک دانشگاه صنعتی شریف استادیار بود و من در مرکز تعلیمات عمومی آن دانشگاه فلسفه و تاریخ درس میدادم. آنچه ما را با هم آشنا کرد و صمیمی ساخت اعتقادات دینی و عقاید سیاسی مشترک ما بود. بهتدریج یک حلقهٔ دوستی میان استادان دکتر حسن عباسپور و دکتر علیمحمد رنجبر و دکتر مروستی و دکتر احسان و دکتر سعیدی و دکتر انواری و حدادعادل شکل گرفت که تا امروز با افزوده شدن استادان دیگری مانند دکتر سعید سهرابپور و دکتر علیاکبر صالحی و دکتر علی عباسپور ادامه یافته است.
ما، در سالهای قبل از انقلاب، هر از گاهی، معمولاً شبهای جمعه همراه با خانوادههای خود در منزل یکی از اعضای این حلقهٔ دوستی جمع میشدیم و با نگرانی از حساسیت ساواک نسبت به اینگونه اجتماعات که شکنجه و زندان و محکومیت در پی داشت، سعی میکردیم به جلساتمان صورت طبیعی میهمانیهای خانوادگی بدهیم. چنین بود که یک دوستی و آشنایی پنجاهوسهساله آغاز شد و ادامه پیدا کرد.
دکتر عباس انواری که متولد اسفندماه ۱۳۲۲ بود به خاندانی تعلق داشت که عموم افراد آن خوشاستعداد و عالم و دانشگاهدیده بودند. خود او در سال ۱۳۴۱ دانشجوی دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران شده بود و با شهید دکتر محمود قندی همدوره بود. پس از گرفتن مدرک مهندسی برای ادامهٔ تحصیلات به سوئد عزیمت کرده بود و با دریافت درجهٔ دکتری در فیزیک پلاسما به ایران بازگشته بود و به عضویت هیئت علمی دانشگاه نوبنیاد صنعتی شریف درآمده بود.
او سالهای طولانی در این دانشگاه تدریس کرد و بعد از انقلاب اسلامی، در دو نوبت در سالهای دشوار اوایل انقلاب و دوران جنگ تحمیلی ریاست آنجا را برعهده گرفت و با درایت و پشتکار خود این دانشگاه را در مسیری درست هدایت کرد. بعد از بازنشستگی نیز به فعالیت علمی و آموزشی خود در دانشگاه خاتم و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ادامه داد. چند سالی نیز به عضویت شورای عالی آموزش و پرورش درآمد و فرصتی برای من، که عضو آن شورا بودم فراهم آمد تا از مصاحبتش بیشتر بهرهمند شدم.
دکتر انواری علاوهبر مراتب علمی، شخصیت اخلاقی و معنوی والایی داشت. آنچه او را ممتاز و متمایز میساخت ایمان اسلامی و اعتقاد عمیق دینی بود و همین جنبه از شخصیت وی بود که مشوق وی در تحمل بار سنگین ادارهٔ دانشگاه بزرگی مانند دانشگاه صنعتی شریف و خدمت به انقلاب اسلامی بود. ساختمان مسجد معتبر و بزرگ دانشگاه صنعتی شریف در زمان مدیریت وی و با همت و انگیزهٔ دینی وی آغاز شد. او فکری عمیق و نظری دقیق داشت و اهل هیجانات تند و سطحی نبود. کمسخن بود، و هر گاه به سخن درمیآمد سنجیده سخن میگفت. با آنکه در رشتههای مهندسی و دکتری فیزیک درس خوانده بود، مردی فرهیخته بود و اطلاعات وسیعی در قرآن و معارف اسلامی و تاریخ و فرهنگ ایران داشت، مخصوصاً از ذوق ادبی و قریحهٔ شاعری سرشاری برخوردار بود.
شعر او از نظر زبانی سالم و صحیح و فصیح و سرشار از اندیشه و احساس بود. گهگاه در همان حلقهٔ دوستی، به اصرار دیگران، شعری از خود میخواند و تحسین همگان را برمیانگیخت. در بعضی از مناسبتها نیز در جمع همکاران دانشگاهی خود شعرهای خود را میخواند. همهٔ کسانی که او را میشناختند به او احترام میگذاشتند، احترامی که برخاسته از دانش و اخلاق و ایمان و فضل و فضیلت وی بود. انواری، در کنار علاقه به علم و ادب، به کارهای فنی نیز علاقهمند بود. گاهی که در منزل او میهمان میشدیم شاهد دستساختهها و دستورزیهای او بودیم که در اوقات فراغت با حوصله در خانه پدید آورده بود.
انواری از ازدواج با خانم فریده سیداحمدیان، که بانویی متدین و فاضل و سلیمالنفس است، صاحب چهار پسر شد که همهٔ آنها خوب درس خواندند و خوب تربیت شدند. از این چهار فرزند، یکی از آنها چند سال پیش در حادثهٔ سقوط هواپیما جان خود را از دست داد و داغی بر دل پدر و مادر نهاد. میتوان گفت که این داغ سنگین شور و نشاط را از انواری گرفت و او را پیر کرد و با همهٔ صبر و بردباری که داشت، درهم شکست.
اکنون آن مرد نازنین و آن استاد دانشمند و آن مرد مسلمان مؤمن پاکطینت و با اخلاق، پس از عمری خدمت و تربیت دانشجویانی که امروزه خود استاد و دانشمند شدهاند، در پی درگذشتگان دیگر آن حلقهٔ دوستی، شهید عباسپور، دکتر سعیدی، و دکتر رنجبر به لقاء پروردگار خود، که در همهٔ عمر، دلش با نور او روشن بود، شتافته است. درگذشت او را به همسر ارجمند و فرزندان برومند و دوستان و بازماندگان او تسلیت میگویم و از خداوند رئوف و عطوف برای او آمرزش و اعتلای روح روان مسئلت میکنم.