معلم قرآن امیرعلی، خاطراتش را ورق زده و از امیرعلی برایمان گفته است؛ شهید ۱۳ساله‌ای که در دل همه اهالی ریان جا دارد.

باشگاه خبرنگاران جوان - ۱۳ سالگی سن فوتبال است نه موشک بازی! این پیامی است که در صفحه مدرسه ریان، به یاد امیرعلی نوشته‌اند. امیرعلی خرمی که فقط ۱۳ سال داشت. درست است که در جغرافیای جمهوری اسلامی با عقبه شهید فهمیده‌ها و شهدای دانش‌آموز بی‌شماری که در دفاع مقدس دیده‌ایم، اینجا ۱۳ساله‌ها خیلی مردند، اما بازهم ۱۳ سالگی سن فوتبال‌بازی کردن و کلاس تابستانه رفتن است نه بغل‌کردن موشک و شهادت!

آخر همین پیام، امیرعلی با ویژگی‌ها منحصر به فردش به ما معرفی شده: «امیرعلی ویژگی‌های خیلی خوبی داشت. مرتب بود، مهربون بود، بانمک بود، یادش به خیر همیشه آخر روز موقع رفتن باانرژی و لبخند به کادر مدرسه می‌گفت: آقا خداقوت! و مطئنا خستگی رو از تنشون به در می‌کرد.»

«آقا خداقوت»

محمد زارانی معلم قرآن امیرعلی، خاطراتش را ورق زده و از امیرعلی برایمان گفته است، شهید ۱۳ساله‌ای که در دل همه اهالی ریان جا دارد. معلمش دوتا ویژگی بارز امیرعلی را این‌طور توصیف می‌کند: «امیرعلی دوتا عادت ویژه داشت که همه معلم‌ها و دوستانش توی ذهنشون مونده. یکی اینکه همیشه آخر روز یا آخر زنگ کلاس میومد و با لبخند و انرژی به معلما می‌گفت: «آقا خداقوت» و خداحافظی می‌کردیم. بعد از یه روز پرفشار و سروکله زدن با ۴۰ تا نوجوون پر انرژی، واقعاً خستگی از تنم بیرون می‌شد و خنده به لبم میومد.

یکی هم اینکه محال بود خوردنی‌ای بیاره ولی به دوستاش و معلما تعارف نکنه. یادمه اردوی مشهد هم که رفته بودیم و همهٔ دانش‌آموزا رفته بودن خرید، امیرعلی قبل از اینکه خودش از چیزی که خریده بخوره اول اومد و بهم تعارف کرد...»

«میخواهم به همه تعارف کنم»

محمد زارانی در ادامه صحبتش از قول پدر شهید نوجوان تعریف می‌کند: «پدرش می‌گفت وقتی می‌رفتیم خرید، مثلاً یه های‌بای کوچیک برای تغذیه‌اش بر‌می‌داشتم، اما امیرعلی می‌گفت این خوب نیست، اون بزرگه رو میخوام، چون میخوام به بقیه هم تعارف کنم... دوستاش میگن بعضی وقت‌ها وقتی تغذیه‌ش رو تعارف می‌کرد هیچی برای خودش نمی‌موند! و نه تنها ناراحت نمی‌شد که شادی هم می‌کرد... خیلی مهربون بود...» این کار‌های کوچک امیرعلی خیلی حرف دارد. در این دوره و زمانه که دیگر رفاه برای بچه‌ها یک عادت شده امیرعلی از اینکه خوراکی برای خودش هم نماند ذوق می‌کرده. راست می‌گویند خدا خوب‌ها را زودتر سوا می‌کند و می‌برد پیش خودش امیرعلی هم یکی از همین خوب‌های دوست‌داشتنی بود.

امیرعلی پای قولش بود

امیرعلی شبیه قصه‌هاست. قصه‌هایی که مادربزرگ‌ها می‌گفتند و با خودمان می‌گفتیم عجب بچه خوبی. حالا وقتی محمد زارانی هم از سادگی و خوبی شاگرد کلاس هشتمی‌اش می‌گوید بغض در گلویمان جاگیر می‌شود و بقچه می‌اندازد: «درسش و نمراتش متوسط بود، اما اهل تلاش بود و هیچ‌وقت یادم نمیاد که دروغ گفته باشه یا منو پیچونده باشه. اگه تکلیفش رو یه روزی انجام نمی‌داد، با شرمندگی عذرخواهی می‌کرد و قول می‌داد هفته بعد انجامش بده؛ و هفته بعد هم اول زنگ خودش میومد پیشم و تکلیفش رو نشون می‌داد و می‌گفت آقا انجامش دادم. می‌شد روی حرفش حساب کرد و پای قولش بود... صادق بود...»

خاطره‌های یک کلاس هشتمی

معلم خوش‌ذوق کلاس هشتمی از خاطره نوشتن بچه‌ها می‌گوید. از اینکه آخر سال از بچه‌ها خواسته از بهترین خاطره‌های کلاسی برایش بنویسند یا اگر حرفی ته دلشان مانده. زارانی تعریف می‌کند امیرعلی دو تا خاطره در ذهنش مانده بود:

«اول اینکه یکی از روزایی که موقع خداحافظی اومده بود که خداقوت بگه و من هم محکم باهاش دست داده بودم، خم شده بود که دستمو ببوسه، اما من نذاشته بودم...

و دوم اینکه برای روز معلم برام جشن گرفتن و برف شادی توی کلاس زدیم و کلی شوخی کردیم...»

شاگرد اول کلاس شهادت

معلم‌ها اخلاق خاصی دارند. آخر سال وقتی قرار است از شاگردهایشان خداحافظی کنند انگار دارند بچه‌های خودشان را بدرقه می‌کنند کلاس بالاتر، هم‌زمان که دلشان گرفته، این پیشرفت شاگرد، برق اشک شوق می‌شود در چشمشان. حالا ولی محمد زارانی کار سختی در پیش دارد. شاگرد ۱۳ساله اش پیشرفتی کرده که در هیچ کارنامه‌ای نمی‌گنجد، اما از طرفی جای خالی شاگرد، و آخرین حرفی که زده قلب معلمش را می‌سوزاند: «حرف دل امیرعلی که الان هر بار می‌خونمش اشک تو چشام جمع میشه این بود: «آقا خداقوت، امیدوارم سال دیگه معلم ما باشید.» و من قراره سال دیگه معلم کلاس شهید امیرعلی خرمی باشم بدون اینکه امیرعلی رو روی صندلی‌ها ببینم و آخر روز بیاد و با خدا قوت گفتنش خستگی‌مو در کنه...»

امیرعلی جان! انتقام خونت را می‌گیریم

این شاید آخرین عکسی باشد که امیرعلی خرمی گرفته، خندیده و از ته دلش ذوق کرده. مادرش می‌گفته است این عکس یادگاری را خیلی دوست داشته. آن‌قدر دوست داشته که بعد از شهادتش، این عکس را از زیر آوار کشیده بودند بیرون تا خیال امیرعلی حتی از آسمان هم راحت باشد. امیرعلی فقط ۴ روز بعد از وقتی که این عکس را از آقا معلم گرفته و ذوق کرده بود پر کشید.

حالا کلاس هشتمی‌های مدرسه ریان، ته دلشان یک زخم عمیق دارند که هی یادشان می‌آورد تا نابودی اسرائیل باید خوب درس بخوانند. آقا معلم هم گفته است با بچه‌ها هم قسم شده‌ایم تقاص خون امیرعلی کلاسمان را با نابودکردن اسرائیل بگیریم.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۵۵ ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
روح شهید نوجوانمان شاد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۱۶ ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
خدا صبر عظیم به خانواده امیر علی نازنین بدهد انشا الله باعث وبانیه این جنایات نابود شود طفل معصوم چه گناهی کرده ک اینطور مجازات می‌شود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۴۰ ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
ان شاءالله نابودی اسراییل غاصب کودک کش رابه زودی شاهد باشیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۱۹ ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
روحش شاد انتقام خواهیم گرفت از دشمن اسرائیلی امریکایی