جسارتا اینم اضافه کنم که اگر میت نستم چیزی اضافه کنم که مطلب کاملتر روشن بشه و بقیه عزیزان هم برآورد و تراز درستی از خود و اطرافیان میگرفتن اینکه بنظر خودم البته وقتی صحبت از قطب و دو جهت قطب میشه یعنی شمال و جنوب یا شرق و غرب.
حالا اگه شما شمال بایستی ایراد از جنوبه ولی اگر جنوب باشی ایراد از شماله و ربطش فقط به کسیه که ایستاده نه کار و رفتاری که انجام داده و چه بسا همون کارو بارها خیلی بدترشم در مواقع خیلی بهتر انجام دا ه و خودشو پیروز دونسته درحالیکه میدونیم دوست و حتی دشمن رو نباید رنجوند بلکه متوجه اشتباهش کرد و دعاش کرد اما اینکار برای بیمار دوقطبی نهایت لذته.روزانه هزاران مورد کهبعید و محال میدونستم دیدم که میگم.آخریش وقتی بهم یکی از نزدیکا گفت نه دوستت نداره و قبلش چطور باور داشتم و براش چه تلاشها خالصانه که نکرده بودم تازه فهمیدم چه چیزایی کجاها خوردم که فقط خدا کمکم کرده.
بله این افراد دید درست از رفتار درست ندارن و به تبع اون عقاید محکمی که بازدارنده باشه هم ندارن. شما میتونید یک عمر منتظر یکی باشین زیر آفتاب و خسته و ببینید چجور تو فکر قال گذاشتن و زرنگیه که وقتی رسید بزنه سرت و چشمای حدقه بیرون زدتو ببینه و هربار خندش طولانی تر و عمیق تر بشه در حالیکه تو دنبال چیزی هستی توجیه کنی اشتباه فهمیده وگرنه هیچ بلانسبت حیوانی چنین عمل و رفتار انسانی رو اینطور پاسخ نمیده و فک کنه پیروز شده و تماشاچی هم از قبل جمع کرده و میدونه چطور مجلس بسازه و قلبتو سوراخ و له کنه و به خن ههاش اضافه کنه.تا اونجا که اگه نقطه ضعف و دردی جاییت باشه یدونه مشتی بکوبه اونجا و مجلسشو شادتر کنه ولی به محض عوض شدن جو طوری قضیه و ماجرارو برمیگردونه مثلا با نسبت دا ن چیزایی که همه بد میدونن و بهش میخوره مثل تو این سن یا این شرایط و ظاهر این کارو کرده باشه عبا ندارن و فقط اونجا هم باز اونا کاردرستو میکردن.دیدم که چطور هرکسیو با خودشون همراه میکنن درحالیکه فک میکنی الان تموم میشه و برات توضیح میده و اون حال بد که نمیشه توصیفش کرد تموم میشه و ...
افسوس
افسوس راهی برای مقابله با این آدما و شناخت و درمونشون نمیشه اجبار کرد.
چقدر خوبه اینکه آدم با خودش صادق باشه و خوبی و بدی خودشو قبول کنه. تازه بخاطر اینکه مبادا به دیگرون غیر عمد هم صدمه بزنه واهمه و ترس داره.از بنده بپرسن به عنوان کسی که بالای ۲۰سال زور زدم یکیو متوجه رفتارش کنم که هرچیزی تو شرایطی ممکنه خوب یا بد باشه ولی وقتی پی بردم از زجه و درماندگی من لذت میبره و من چقدر تحقیق و بررسی و کنکاش که ریشه رفتار نادرستش یا بدبینی و اشتباه برداشتش از مساعل و پیش آمدهو درست نیست و چقدر خودمو به خاطر علاقهای که بهش داشتم و دو دخترم از بین بردم.با همه اینا که نمیشه اصلا توصیفش کرد و همه حال خوب و هرچی هست مدیون خدا میدونم که ازش خاستم کمکم کنه کار و راه درست رو برم چون انسان قادر تیست خودشو بشناسه چه برسه بیمارییو از روی چند علاعم.و با عرض ادب از نگارنده مطلب و اینکه گفتم اگه به بنده باشه میگم غریب به همه این افراد که اول از خودشون تراز گرفتن و تو نظراتشون از معایب خودشون گفتن این یه بزرگیه که مطمعنا میگم با افراد حداقل درحد متوسط که بیماری تلقی بشه یا حاد اصلا نیستن و همین رویه خداپسندانه رو داشته باشن چون بزرگانمون گفتن هرآنچه برخود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را بر خود روا نمیداری بر دیگران روا مدار. و این عین و کامل و تصدیق انسان و انسانیته نه کمبود و بیماری.
این لزیزان نمونه های انگشت شمار انسان یا فرشته روی زمین اند. دوستمون دقاقا درست اشاره کرد که اعتماد به نفستون رو حفظ کنین و از خدا و خوبی و خنده هم غافل نشین.و تا میتونید رنجتون رو زود بپذیرید تا برامون راحت تر یا حسن بشه.
حتی دوستم که چند بار تکرار کرد با دلهره شخصا نظرم اینه که بهترین یار و همراه هر کسی میتونه باشه. چون رنجی اجباری روی رنجهای اجباری برات کسی با بی رحمی تمام میزاره که خیلی بیشتر اینها هم جز برکت و خیر نمیشه دید.ولی گذشته از سختیش بدون اقراق عرض کردم.و حداقل روزانه ملیاردهو معادله اخلاقی و رفتاری تو ذهنم برا رسیدن به نتیجه و جواب کنار هم قرار دا م و هرکدومو با بقیه در هزاران شرایط و موقعیت مختلف سنجیدم.و اطمینان دارم هرکدومشون برن پیش متخصص (حتما)بهشون نهایتا بگه زمینش هست و این حد فراتر نمیره.
خدا دلتونو شاد کنه تا بقیه کنارتون شاد باشن و کسی تمام زحمت و انگیزه و توانتون رو به باد و بازی نگیره. آمین
سلام
از مطلبی که نوشتید ممنون فقط تو مطالبی که خوندم میگفت یه ادم دوقطبی با ویژگی های فرا انسانی محدودیت های یه مغز سالمو نادیده میگیره دقیقا یعنی چی؟ من حدودا30 سالمه چون نمیخوام ازدواج کنم تازه میخوام برم دانشگاه و البته باید بگم همه مطالب درست و دقیق نیست من هوش و خلاقیت بالای دارم و البته
ممنون
دوقطبی با دارو کنترل میشه و میشه یه زندگی عادی داشت مثل بقیه آدمها.من خودمم دوقطبی هستم. اول بیماری رو قبول نمیکردم و چند بار دارو رو قطع کردم.خواهشا دارو رو مصرف کنید.ولی معمولا دوقطبی ها خیلی باهوشن و نبوغ دارن.تعریف نمیکنم از خودم ولی خداروشکر استعدادهای زیادی دارم و موفقم.هرگز هم فکر خودکشی نبودم.لطفا دیدتون رو درست کنید همه ما اول انسان هستیم حالا یک قطبی دوقطبی سه....
چرا ، من خودم تمام این نشونه ها را دارم ولی مشکلی در زندگیم ندارم بیماریشم همچین جهنمی نیست
تازه نظر اینجوریه نه نذر اینجوری
ناشناس
۱۲:۱۸ ۰۹ دی ۱۴۰۰
سلام
ببخشید فرق بیماری دوقطبی با چند شخصیتی چیه؟
من هم این علائم رو دارم،فکر میکنم خیلی وقت پیش به این بیماری مبتلا شدم مثل بچه ای که همرام بزرگ شده و الانم علائمم شدید تره اما مطمئن نیستم
خلاصه بگم گاهی صفرم یا صد
گاهی به یه چیز خیلی علاقه مند میشم گاهی به شدت از همون چیز زده میشم
بخوام خلاصه بگم اینطوریه ک من ی مدتی در 24 ساعت کاملا خوابم نمیتونم اصلا بلند شم انگار فلجم بعد ی مدت اصلا نمیتونم در شبانه روز بخوابم بی دلیل عصبی میشم اصلا دلیلی نداره ت ۱ ثانیه اتفاق می افته انقد عصبانی میشم ک هم ب خودم اسیب میرسونم هم بقیه بعد یوهو انرژی خیلی خیلی زیادی میگیرم جوری ک اصلا قابل توصیف نیس بعضی وقتا تصمیمایی میگیرم ک ب عواقبش فکر نمیکنم تا انجام ندم آروم نمیشم بعضی وقتا اگ کسی رو مخم راه بره حتی با ی حرف کوچیک نقشه قتلشم میکشم
من میدونستم ک ب ی بیماری روانی مبتلام ولی اولا مطمئن نبودم فک میکردم همه مثل منن
من کلا اخلاقم در عرض یک ثانیه از خنده ب عصبانیت تغییر میکرد یا خیلیی علائم غیرعادی دیگه خیلی تست دادم تا بفهمم و ب مشاور مراجعه کردم تا اینکه با دوقطبی اشنا شدم و علائمشو خوندم فهمیدم ک اره من این بیماری رو دارم اصلا هم مشکلی باش ندارم تنها اونه ک میتونه حالمو عوض کنه هیج وقت هم ب کسی نمیگم تا بگن برم دنبال درمانش چون من واقعا دوسش دارم با همه حال بدیایی یهوییش
سلام دختری 18 ساله هستم ولی فکر میکنم حدود سه سال یا حتی بیشتر افسردگی داشتم و بعد از اون هم دوقطبی هستم که البته و دیشب متوجه شدم که مبتلا به دوقطبی هستم نه افسردگی تمام دارو هایی که مصرف کردم برای افراد دوقطبی بود اگر میدونستم شاید پارسال دارو هامو قطع نمیکردم و الان حال بهتری داشتم
سلام راستش من فک میکنم این بیماری رو دارم و تو رابطه با ی پسر خیلی خوب بودم هر دفعت چیزی میگفتم یا زیاد پر انرژی بودم یا زیاد افسرده هر دفعه ی تصمیم میگرفتم و اصلا داغونش کردم بعد چهار سال از شرم راحت شد ....الان چازه این مطالبو خوندم تمام ایت ویژگیا رو من دارپ گاهی پرخاشگر هم میشم و شده از فرط عصبانیت اجیمو کتک زدم گاعی اونقد اعتماد بنفس دارم ک همش از خودم تعریف میکنم ک دست خودم نیس و بعدا میفهمم چرا این کارا رو کردم
سلام دردناكه و خسته هستم مادرم رو خيلى عذاب ميدم چون اون رو مقصر حال بد خودم ميدونم بچگى و نوجوانى افتضاحى داشتم كه ريشه دوقطبى بودن من از اونجا شروع شد تمام شدنى هم نيست هميشه حال بد با منه و حال خوب و عشق و حال از وسط افسردگيهات ميزنه بيرون بدتر از اينها عذاب وجدانى هست كه بعد از اذيت كردن ادمها بهم دست ميده
حالا اگه شما شمال بایستی ایراد از جنوبه ولی اگر جنوب باشی ایراد از شماله و ربطش فقط به کسیه که ایستاده نه کار و رفتاری که انجام داده و چه بسا همون کارو بارها خیلی بدترشم در مواقع خیلی بهتر انجام دا ه و خودشو پیروز دونسته درحالیکه میدونیم دوست و حتی دشمن رو نباید رنجوند بلکه متوجه اشتباهش کرد و دعاش کرد اما اینکار برای بیمار دوقطبی نهایت لذته.روزانه هزاران مورد کهبعید و محال میدونستم دیدم که میگم.آخریش وقتی بهم یکی از نزدیکا گفت نه دوستت نداره و قبلش چطور باور داشتم و براش چه تلاشها خالصانه که نکرده بودم تازه فهمیدم چه چیزایی کجاها خوردم که فقط خدا کمکم کرده.
بله این افراد دید درست از رفتار درست ندارن و به تبع اون عقاید محکمی که بازدارنده باشه هم ندارن. شما میتونید یک عمر منتظر یکی باشین زیر آفتاب و خسته و ببینید چجور تو فکر قال گذاشتن و زرنگیه که وقتی رسید بزنه سرت و چشمای حدقه بیرون زدتو ببینه و هربار خندش طولانی تر و عمیق تر بشه در حالیکه تو دنبال چیزی هستی توجیه کنی اشتباه فهمیده وگرنه هیچ بلانسبت حیوانی چنین عمل و رفتار انسانی رو اینطور پاسخ نمیده و فک کنه پیروز شده و تماشاچی هم از قبل جمع کرده و میدونه چطور مجلس بسازه و قلبتو سوراخ و له کنه و به خن ههاش اضافه کنه.تا اونجا که اگه نقطه ضعف و دردی جاییت باشه یدونه مشتی بکوبه اونجا و مجلسشو شادتر کنه ولی به محض عوض شدن جو طوری قضیه و ماجرارو برمیگردونه مثلا با نسبت دا ن چیزایی که همه بد میدونن و بهش میخوره مثل تو این سن یا این شرایط و ظاهر این کارو کرده باشه عبا ندارن و فقط اونجا هم باز اونا کاردرستو میکردن.دیدم که چطور هرکسیو با خودشون همراه میکنن درحالیکه فک میکنی الان تموم میشه و برات توضیح میده و اون حال بد که نمیشه توصیفش کرد تموم میشه و ...
افسوس
افسوس راهی برای مقابله با این آدما و شناخت و درمونشون نمیشه اجبار کرد.
این لزیزان نمونه های انگشت شمار انسان یا فرشته روی زمین اند. دوستمون دقاقا درست اشاره کرد که اعتماد به نفستون رو حفظ کنین و از خدا و خوبی و خنده هم غافل نشین.و تا میتونید رنجتون رو زود بپذیرید تا برامون راحت تر یا حسن بشه.
حتی دوستم که چند بار تکرار کرد با دلهره شخصا نظرم اینه که بهترین یار و همراه هر کسی میتونه باشه. چون رنجی اجباری روی رنجهای اجباری برات کسی با بی رحمی تمام میزاره که خیلی بیشتر اینها هم جز برکت و خیر نمیشه دید.ولی گذشته از سختیش بدون اقراق عرض کردم.و حداقل روزانه ملیاردهو معادله اخلاقی و رفتاری تو ذهنم برا رسیدن به نتیجه و جواب کنار هم قرار دا م و هرکدومو با بقیه در هزاران شرایط و موقعیت مختلف سنجیدم.و اطمینان دارم هرکدومشون برن پیش متخصص (حتما)بهشون نهایتا بگه زمینش هست و این حد فراتر نمیره.
خدا دلتونو شاد کنه تا بقیه کنارتون شاد باشن و کسی تمام زحمت و انگیزه و توانتون رو به باد و بازی نگیره. آمین
از مطلبی که نوشتید ممنون فقط تو مطالبی که خوندم میگفت یه ادم دوقطبی با ویژگی های فرا انسانی محدودیت های یه مغز سالمو نادیده میگیره دقیقا یعنی چی؟ من حدودا30 سالمه چون نمیخوام ازدواج کنم تازه میخوام برم دانشگاه و البته باید بگم همه مطالب درست و دقیق نیست من هوش و خلاقیت بالای دارم و البته
ممنون
تازه نظر اینجوریه نه نذر اینجوری
ببخشید فرق بیماری دوقطبی با چند شخصیتی چیه؟
من هم این علائم رو دارم،فکر میکنم خیلی وقت پیش به این بیماری مبتلا شدم مثل بچه ای که همرام بزرگ شده و الانم علائمم شدید تره اما مطمئن نیستم
خلاصه بگم گاهی صفرم یا صد
گاهی به یه چیز خیلی علاقه مند میشم گاهی به شدت از همون چیز زده میشم
من کلا اخلاقم در عرض یک ثانیه از خنده ب عصبانیت تغییر میکرد یا خیلیی علائم غیرعادی دیگه خیلی تست دادم تا بفهمم و ب مشاور مراجعه کردم تا اینکه با دوقطبی اشنا شدم و علائمشو خوندم فهمیدم ک اره من این بیماری رو دارم اصلا هم مشکلی باش ندارم تنها اونه ک میتونه حالمو عوض کنه هیج وقت هم ب کسی نمیگم تا بگن برم دنبال درمانش چون من واقعا دوسش دارم با همه حال بدیایی یهوییش