
در حالی که جهان درگیر پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی فزایندهای است، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، بار دیگر با اظهاراتی که ترکیبی از تناقض، خودمحوری و رویکرد "معاملهگرایانه" است، سیاست خارجی این کشور را به چالش کشیده است. جدیدترین سخنان او درباره ارسال سامانههای دفاع موشکی پاتریوت به اوکراین، مشروط به پرداخت هزینهها توسط اروپا، نه تنها ابهامات فراوانی را در مورد راهبرد واشنگتن ایجاد کرده، بلکه نقدی جدی بر رویکرد متغیر و فرصتطلبانه او در قبال متحدان و بحرانهای جهانی وارد میسازد. این مواضع، بیش از پیش، سؤالاتی جدی درباره ثبات و قابل اتکا بودن رهبری آمریکا در دوران دوم ریاست جمهوری ترامپ مطرح میکند.
دونالد ترامپ، شخصیت نامتعارف و غیرقابل پیشبینی در عرصه سیاست جهانی، یک سال پس از آغاز دور دوم ریاستجمهوریاش، همچنان با لحنی منحصربهفرد و اظهاراتی که مرزهای دیپلماسی سنتی را جابجا میکند، اخبار بینالملل را تحتالشعاع قرار میدهد. این بار، جدیدترین پرتاب سیاسی او، در پاسخ به پرسشی حیاتی درباره کمکهای نظامی به اوکراین، همانند همیشه، ترکیبی گیجکننده از قاطعیت ظاهری، ابهام عملی، و یک محاسبهی مالی کاملاً خودخواهانه را به نمایش گذاشته است: "من هنوز در مورد تعداد آن به تصمیم نرسیدهام، اما آنها تعدادی خواهند داشت، زیرا به محافظت نیاز دارند. اما اتحادیه اروپا هزینه آن را میپردازد. ما چیزی برای آن پرداخت نمیکنیم، اما آن را ارسال میکنیم. برای ما تجارت خواهد بود. " این جملات، فراتر از یک اظهارنظر ساده، نمادی گویا از رویکردی است که جهان را نه صحنهی همکاریهای پیچیده بینالمللی، بلکه یک "فروشگاه بزرگ" میبیند که در آن، امنیت و حتی جان ملتها نیز به یک کالای قابل معامله تقلیل مییابد. این تفکر نه تنها نگرانکننده است، بلکه ماهیت بنیادین روابط بینالملل را از تعهدات اخلاقی و استراتژیک تهی میسازد.
این سخنان، تنها یک نمونه از انبوه "پراکنده گویی"ها و "اظهارات ضد و نقیض" ترامپ است که در طول سالیان متمادی، از دوران کمپینهای انتخاباتی تا حال حاضر در دور دوم ریاستجمهوری، به امضای سیاسی او بدل شده است. از تهدید به خروج از ائتلافهای دفاعی حیاتی گرفته تا زیر سوال بردن اصول تجارت جهانی، هر بار ترامپ با لحنی خاص خود، "به سیم آخر میزند" و جهانی را در حیرت فرو میبرد. اما این بار، بحران اوکراین و جنگی که همچنان قلب اروپا را میلرزاند، زمینهای به مراتب حساستر و حیاتیتر برای چنین اظهارات بیپروا و بالقوه خطرناکی است. این مواضع، نه تنها سیاست خارجی آمریکا را در هالهای از ابهام فرو میبرد، بلکه پیامدهای جدی برای ثبات جهانی و اعتماد متحدان دیرینه دارد.
پاتریوتهای "رایگان" به قیمت تزلزل اعتماد؟
تصور اینکه سامانهای پیشرفته و حیاتی همچون پاتریوت، که یکی از پیچیدهترین و گرانترین سیستمهای دفاع هوایی جهان است، صرفاً به این دلیل که "اوکراین به آن نیاز دارد"، ارسال شود، اما هزینهاش را تماماً اتحادیه اروپا بپردازد، نه تنها در دنیای واقعی سیاست خارجی غیرمنطقی به نظر میرسد، بلکه عمق نگاه کاملاً تجاری و سودمحور ترامپ به مسائل ژئوپلیتیک را به روشنی عیان میسازد. او جنگی را که با رنج میلیونها نفر و هزاران کشته همراه است، به یک "معاملهی تجاری" تقلیل میدهد؛ یک معادلهی سادهی "برد و باخت" که در آن، آمریکا باید همیشه برنده میدان باشد. برای ترامپ، پاتریوتها نه ابزاری برای حفظ جان انسانها، دفاع از حاکمیت ملی اوکراین، یا حفاظت از اصول بینالمللی، بلکه صرفاً "کالایی" هستند که باید با سودآوری مستقیم و ملموس برای ایالات متحده همراه باشند. این رویکرد نه تنها بیتوجهی کامل به ابعاد انسانی و اخلاقی بحران اوکراین است، بلکه مشروعیت مسئولیتپذیری آمریکا در قبال متحدانش را نیز به شدت زیر سوال میبرد و حتی به سخره میگیرد.
وقتی ترامپ قاطعانه اعلام میکند: "ما چیزی برای آن پرداخت نمیکنیم، اما آن را ارسال میکنیم. برای ما تجارت خواهد بود"، این جمله بیش از هر شعار دیگری، رویکرد همیشگی "اول آمریکا" او را فریاد میزند. اما این "اول آمریکا" در کلام ترامپ، نه به معنای تقویت قدرت و نفوذ آمریکا از طریق ائتلافها و همکاریهای استراتژیک، بلکه به معنای انزوای این کشور از مسئولیتهای جهانی و تبدیل آن به یک "کاسب" بیرحم در بحبوحهی جنگ و فاجعه است. این طرز فکر نه تنها به اعتبار بینالمللی آمریکا در بلندمدت لطمه میزند، بلکه پیامی به غایت خطرناک به متحدان این کشور در سراسر جهان میفرستد: "حمایت آمریکا، رایگان نیست و همیشه با حساب و کتابهای اقتصادی صرف انجام میشود. " این همان منطقی است که در دوران اول ریاستجمهوری او، ناتو را به "کلوپ مشتریان" تقلیل داد و خواستار افزایش سهم اعضا شد، بدون توجه به تهدیدات امنیتی مشترک و منافع استراتژیک بلندمدت. این نگاه، بنیان اعتماد متقابل را در هم میشکند و متحدان را به سمت استقلال عمل یا جستجوی حامیان جدید سوق میدهد.
پیامدهای بیثباتی در رهبری آمریکا: آشوب در جبهه متحدان
سخنان اخیر ترامپ، نه تنها ابهامات جدیدی را در مورد آیندهی کمکهای آمریکا به اوکراین ایجاد کرده، بلکه سوالاتی جدی در مورد پایداری و ثبات سیاست خارجی این کشور در دوران دوم ریاست جمهوری او مطرح میکند. این "پراکنده گویی"ها، تنها به پرونده پاتریوت ختم نمیشود؛ این یک الگوی رفتاری ثابت است که در تمام دوران حضور ترامپ در صحنه سیاسی آمریکا مشاهده شده است. از موضعگیریهای متغیر درباره پیمانهای تجاری بینالمللی، تغییرات اقلیمی و توافقات هستهای، تا رویکردهای متناقض نسبت به متحدان سنتی اروپایی، آسیایی و حتی سازمانهای بینالمللی.
هر بار، ترامپ با اظهاراتی که تحلیلگران و دیپلماتها را سردرگم میکند، نه تنها به نهادها و قوانین بینالمللی لطمه میزند، بلکه شک و تردیدهایی جدی را در مورد قابل اعتماد بودن آمریکا به عنوان یک شریک و رهبر جهانی به وجود میآورد. این "عدم قطعیت راهبردی"، به کابوسی برای برنامهریزان سیاست خارجی و دفاعی در سراسر جهان تبدیل شده است. چگونه میتوان با کشوری همکاری یا بر روی حمایتش حساب کرد که رئیسجمهورش هر لحظه میتواند مواضعش را تغییر دهد و حتی از تعهدات بینالمللی یکجانبه خارج شود؟ این بیثباتی، نه تنها به ضرر منافع بلندمدت آمریکا است، بلکه به ضرر نظم جهانی مبتنی بر قانون و همکاریهای چندجانبه است. این امر، به ویژه در شرایط کنونی جهان که با چالشهای پیچیدهای نظیر تغییرات اقلیمی، بحرانهای اقتصادی و رقابتهای ژئوپلیتیکی مواجه است، میتواند پیامدهای فاجعهباری داشته باشد. متحدان آمریکا احساس ناامنی میکنند و رقبای آن فرصت را برای گسترش نفوذ خود مغتنم میشمارند.
دکترین "معاملهگرایی" و تخریب دیپلماسی
رویکرد ترامپ به دیپلماسی، چیزی جز یک "معاملهگرایی خام" نیست. او مسائل پیچیدهی بینالمللی را به یک مذاکرهی صرفاً مالی تقلیل میدهد که در آن، هر چیزی دارای برچسب قیمت است. این نگاه، دیپلماسی را از ماهیت اصلی خود که بر مبنای درک متقابل، سازش، و منافع بلندمدت مشترک بنا شده، تهی میسازد. در این دکترین، "معاملهی بد" هر توافقی است که آمریکا در آن، حتی یک "سنت" هم از دست بدهد یا به زعم ترامپ، "کلاه سرش برود". این در حالی است که بسیاری از توافقات بینالمللی، بر پایه منافع ناملموس مانند ثبات منطقهای، امنیت جمعی، و ارزشهای مشترک استوارند.
تحت این دکترین، روابط با متحدان نیز به یک "دفتر حساب و کتاب" تبدیل میشود. آلمان و ژاپن و کره جنوبی باید بابت حضور نیروهای آمریکایی "پول بیشتری" بپردازند، و اکنون اروپا باید هزینه پاتریوتهای اوکراین را تأمین کند. این نوع "باجگیری" از متحدان، نه تنها به اتحادهای دیرینه لطمه میزند، بلکه به معنای تضعیف جبههی متحدان در برابر چالشهای مشترک است. در مورد اوکراین، این به معنای تضعیف توان دفاعی کشوری است که در خط مقدم نبرد با یک قدرت مهاجم قرار دارد. تأخیر، تردید، یا مشروط کردن ارسال کمکهای حیاتی، میتواند به معنای تلفات بیشتر، تضعیف روحیه مقاومت، و در نهایت، تغییر موازنه به نفع متجاوز باشد. ترامپ، با چنین مواضعی، نشان میدهد که امنیت متحدانش را در راستای منافع اقتصادی یا سیاسی لحظهای خود ارزیابی میکند، نه به عنوان یک اصل ثابت و استراتژیک در سیاست خارجی آمریکا.
از کمپین تا کاخ سفید: تکرار الگوی ناپایداری
مواضع اخیر ترامپ در مورد اوکراین و پاتریوتها، بیش از هر چیز، تاکتیکی برای جلب رضایت و تحریک پایگاه رأی خود در داخل آمریکاست. او با شعار "اول آمریکا" و تأکید بر "ندادن هزینه برای ماجراجوییهای خارجی"، تلاش میکند رأیدهندگانی را که از مداخله در جنگهای خارجی خسته شدهاند، به سمت خود جلب کند. این همان منطقی است که او را در سال ۲۰۱۶ به کاخ سفید رساند و اکنون در دور دوم ریاستجمهوریاش نیز از آن بهره میبرد. اما همانطور که اشاره شد، جهان امروز در وضعیتی کاملاً متفاوت از سال ۲۰۱۶ و حتی از سالهای آغازین دور اول ریاستجمهوری او قرار دارد. جنگی تمام عیار در قلب اروپا در جریان است، چالشهای اقتصادی جهانی ابعاد پیچیدهتری به خود گرفتهاند و متحدان آمریکا به شدت نگران آیندهی روابط بینالملل هستند.
اگر ترامپ این الگوهای رفتاری و فکری خود را در طول دورهی دوم ریاستجمهوریاش ادامه دهد، این نوع رویکردهای "معاملهگرایانه" و "پراکندهگو" میتواند به سیاست رسمی آمریکا تبدیل شود. این بدان معناست که متحدان آمریکا باید برای امنیت خود بهای بیشتری بپردازند، با عدم قطعیت دائمی در حمایت واشنگتن مواجه شوند، و احتمالاً از پشتیبانی بیقید و شرط آمریکا در برابر تهدیدات محروم گردند. چنین سناریویی میتواند به تضعیف بیسابقه ائتلافهای استراتژیک تاریخی، افزایش بیثباتی در مناطق مختلف جهان، و در نهایت، به انزوای بیشتر آمریکا از جایگاه رهبری جهانی منجر شود. اعتماد، که ستون فقرات روابط بینالملل است، به سادگی از بین میرود و بازسازی آن نیازمند سالها تلاش و دیپلماسی خواهد بود.
افقی مبهم برای نظم جهانی
اظهارات اخیر دونالد ترامپ درباره پاتریوتها و اوکراین، نه تنها نشاندهندهی عدم انسجام و تشتت در دیدگاه او نسبت به سیاست خارجی است، بلکه عمق نگاه کاسبکارانه و خودمحورانه او به بحرانهای انسانی و امنیتی را به نمایش میگذارد. او با تبدیل کمکهای نظامی حیاتی به یک "تجارت" سودآور، نه تنها به اعتبار آمریکا به عنوان یک رهبر جهانی لطمه میزند، بلکه پیامی خطرناک به متحدان و رقبای این کشور میفرستد. در جهانی که نیازمند رهبری قاطع، پایدار و مبتنی بر اصول و ارزشهاست، رویکرد "آشفتهبازار" ترامپ، میتواند منجر به افزایش بیثباتی، تشدید بحرانها و فروپاشی تدریجی نظم جهانی شود.
سوال اینجاست که آیا جامعه بینالملل و به ویژه متحدان دیرینه آمریکا، چگونه با این بیثباتی فزاینده کنار خواهند آمد؟ آیا آنها راهی برای حفظ انسجام خود و مقابله با این الگوهای رفتاری پیدا خواهند کرد، یا اینکه ناچار به پذیرش این رهبری غیرقابل پیشبینی و هزینهزا خواهند بود؟ آیندهی روابط بینالملل، در گرو پاسخ به این پرسشهای حیاتی است. ترامپ، با هر اظهارنظر جدید، نه تنها گرهای بر گرههای کور جهانی میافزاید، بلکه سایهای از ابهام و تردید بر آیندهی سیاست خارجی آمریکا و نقش آن در جهان میافکند.