
باشگاه خبرنگاران جوان، سمیه خلیلی - در چند ماه گذشته که مجدد مباحث فعال سازی مکانیسم ماشه توسط تروئیکای اروپایی داغ شده است و این کشورها تصمیم گرفتهاند به منظور تحت فشار قراردادن تهران در جهت کنار گذاشتن برنامه صلح آمیز هستهای خود به ناحق از این مکانیسم استفاده کنند به چالشهای عدیدهای در قبال این مسئله برخورد کردهاند. شاید مهمترین این مسائل نکتهای باشد که طرف ایرانی به درستی بر روی آن دست میگذارد و آن انفعال استراتژیک اروپا در قبال مسئله هستهای ایران و برجام در 10 سال گذشته است و از سوی دیگر نکتهای که به نظر میرسد از سوی تروئیکای اروپایی هنوز ماهیت آن به خوبی درک نشده و آن قدرت ایران در این بازی پیچیده ژئوپلیتیک است. این یادداشت با بسط مفاهیم، ارائه مثالهای تاریخی و اشاره به ابعاد پنهانتر، سعی دارد تصویری جامعتر و انتقادیتر از این معادله ارائه دهد.
رویای رهبری اروپایی: تاریخچهای از ناتوانی و خوشبینی مفرط
متن به "رهبری دیپلماتیک اروپا" در برجام اشاره میکند، اما این رهبری در واقعیت تا چه حد مؤثر بوده است؟ توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام) نه صرفاً حاصل تلاش اروپا، بلکه نتیجه یک اجماع بینالمللی بود که قدرت چانهزنی آمریکا و نیاز ایران به رفع تحریمها نقش محوری در آن داشتند. اروپا، بخصوص سه کشور E۳ (بریتانیا، فرانسه، آلمان)، بیشتر نقش تسهیلکننده و میانجی را ایفا کردند تا یک رهبر مستقل و دارای اراده استراتژیک. این نقش، در ظاهر، به اروپا اعتبار دیپلماتیک میبخشید، اما در باطن، از ضعف ساختاری و عدم استقلال استراتژیک آن حکایت داشت.
پس از خروج یکجانبه آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ توسط دولت ترامپ، اروپا با وعده "اینستکس" (Instrument in Support of Trade Exchanges) تلاش کرد تا "مزایای اقتصادی" برجام را برای ایران حفظ کند. این مکانیسم قرار بود تجارت کالاهای بشردوستانه و غیرتحریمی را تسهیل کند. اما اینستکس هرگز به بلوغ نرسید؛ نه حجم مبادلات قابل توجهی از طریق آن انجام شد و نه شرکتهای بزرگ اروپایی جرأت کردند زیر سایه تحریمهای ثانویه آمریکا (secondary sanctions) با ایران کار کنند. این شکست، نمادی آشکار از ناتوانی اروپا در مقابله با فشار واشنگتن و توخالی بودن وعدههای اقتصادی آن به ایران بود. اروپا، در واقع، خود را در موقعیتی قرار داد که بدون اراده آمریکا، قادر به اجرای تعهدات بینالمللی خود نبود. این وضعیت، بیش از آنکه "رهبری دیپلماتیک" باشد، نشاندهنده یک وابستگی استراتژیک عمیق است.
تسلیم در برابر زورگویی: از ائتلاف ناخواسته تا همدستی آشکار
متن به "حمایت آمریکا از اقدام نظامی اسرائیل" و "تأیید برخی رهبران اروپایی" اشاره میکند. این تأیید، نه تنها نقض قوانین بینالمللی است (ماده ۲ منشور ملل متحد که استفاده از زور را ممنوع میکند)، بلکه نشاندهنده تسلیم شدن بخش قابل توجهی از اروپا در برابر رویکردهای یکجانبهگرایانه و نظامیگرایانه است. در این بازی، اروپا به جای اینکه به اصول خود پایبند باشد و نقش میانجی بیطرف را ایفا کند، به همدست ناخواسته یا حتی خواسته در فشار حداکثری علیه ایران تبدیل شده است.
مثال تاریخی: در طول دهههای اخیر، اروپا همواره در موضوعات حساس بینالمللی، بخصوص در خاورمیانه، تمایل داشته است که با رویکرد آمریکا هماهنگ شود. پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، در حالی که آلمان و فرانسه در ابتدا مخالفتهایی داشتند، اما در نهایت نتوانستند یک جبهه واحد و قدرتمند علیه سیاستهای واشنگتن شکل دهند. این الگو در مورد ایران نیز تکرار شد. وقتی ترامپ از برجام خارج شد، اروپا بیانیههای محکومیت صادر کرد، اما عملاً هیچ اقدام بازدارنده و مؤثری برای مقابله با تصمیم آمریکا انجام نداد. این انفعال مزمن، به واشنگتن و تلآویو این پیام را میدهد که فشارهای آنها بر اروپا در نهایت نتیجهبخش خواهد بود، حتی اگر به قیمت نقض توافقات بینالمللی باشد. این یعنی اروپا در عمل، به جای ایفای نقش یک قدرت مستقل، نقش یک دنبالهرو را بازی میکند.
پیامدهای نظامیگری و توهم کنترل: تشدید بیثباتی به جای مهار
این بخش از متن به خوبی به ناکارآمدی حملات نظامی در توقف برنامه هستهای ایران و از بین رفتن شفافیت ناشی از کاهش نظارت آژانس اشاره دارد. این وضعیت، یک بازی خطرناک "گربه و موش" است که ریسک تشدید تنشها را افزایش میدهد. اما نکته مهمتر، درک این است که ایران یک بازیگر هوشمند و منعطف در عرصه ژئوپلیتیک است.
• واکنش ایران به فشار: ایران، کشوری با تاریخ دیرینه مقاومت و جغرافیای استراتژیک بیبدیل در قلب خاورمیانه، در طول دههها در برابر فشارهای خارجی مقاومت کرده است. کاهش تعهدات هستهای ایران پس از خروج آمریکا از برجام و عدم تحقق منافع اقتصادی توسط اروپا، نه یک "اشتباه استراتژیک" از سوی تهران، بلکه یک پاسخ متناسب و قابل پیشبینی به نقض توافق و فشارهای حداکثری بود. هدف ایران از این اقدامات، بازگرداندن توازن در توافقی بود که از سوی غربیها نقض شده بود، و نه لزوماً دستیابی به سلاح هستهای. این اقدامات، اهرم فشار ایران را در مذاکرات تقویت کرده و به غرب نشان میدهد که فشار صرف، نتیجه معکوس خواهد داشت.
• "مکانیزم ماشه": نمادی از ناتوانی دیپلماتیک اروپا: تهدید اروپا به استفاده از "مکانیزم ماشه" (بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت) در شرایطی که برجام عملاً از بین رفته و آمریکا خود به تنهایی تحریمهای بیسابقهای را اعمال کرده، نمایشی از ناتوانی و ضعف دیپلماتیک اروپا است. این اقدام، نه تنها ایران را تحت فشار جدیدی قرار نمیدهد، بلکه نشان میدهد که اروپا فاقد ابزارهای خلاقانه و مستقل برای حل بحران است و تنها میتواند به ابزارهای فشار قدیمی و ناکارآمدی متوسل شود که پیشتر توسط آمریکا به کار گرفته شدهاند. این تهدید، بیش از آنکه علیه ایران باشد، علیه اعتبار و جایگاه خود اروپا عمل میکند.
در سال ۲۰۱۰، زمانی که ترکیه و برزیل تلاش کردند با "اعلامیه تهران" نقش میانجی را در مسئله هستهای ایران ایفا کنند، با مخالفت آمریکا و اروپا روبهرو شدند که به دنبال تحریمهای شدیدتر بودند. این نمونه نشان میدهد که غرب، و به تبع آن اروپا، در بسیاری از مواقع، دیپلماسی واقعی را فدای استراتژی "فشار حداکثری" کردهاند، حتی اگر این استراتژی به تشدید بحران منجر شود. در مورد برجام نیز، اروپاییها نتوانستند بین "حفظ توافق" و "جلب رضایت آمریکا و اسرائیل" تعادل برقرار کنند و عملاً گزینه دوم را برگزیدند.
نیاز به رهبری واقعی و درک قدرت استراتژیک ایران
متن به "رهبری دیپلماتیک اروپا" و "رویکردی مرحلهای" شامل تضمینهای امنیتی، بازگرداندن نظارت آژانس، و مذاکرات جامعتر اشاره میکند. این رویکردها ایدهآل هستند، اما برای تحقق آنها، اروپا باید به طور ریشهای در رویکرد خود تجدیدنظر کند.
• استقلال استراتژیک، نه وابستگی تاکتیکی: اروپا باید از سایه آمریکا خارج شود و به عنوان یک قدرت مستقل و بازیگر فعال در صحنه بینالملل عمل کند. این به معنای پذیرش پذیرش ریسک مقابله با تحریمهای ثانویه آمریکا و ایجاد مکانیسمهای مالی و تجاری مقاوم در برابر فشار واشنگتن است. تا زمانی که اروپا نتواند به صورت مستقل با ایران معامله کند و منافع اقتصادی متقابل را تضمین کند، هرگونه دیپلماسی آن فاقد ضمانت اجرا خواهد بود.
• درک عمیق از قدرت ایران: ایران یک کشور نیست که صرفاً با فشار خارجی تغییر رفتار دهد. قدرت استراتژیک ایران از چندین بعد قابل بررسی است:
o موقعیت ژئوپلیتیک: قرار گرفتن در چهارراه آسیا، اروپا و خاورمیانه، دسترسی به آبراههای حیاتی و همسایگی با مناطق پرانرژی.
o عمق استراتژیک منطقهای: نفوذ در عراق، سوریه، لبنان، یمن و فلسطین، که اهرمهای قوی چانهزنی در برابر غرب ایجاد میکند.
o ظرفیتهای علمی و صنعتی: با وجود تحریمها، ایران توانسته است در حوزههای هستهای، موشکی و پهپادی به خودکفایی و پیشرفتهای قابل توجهی دست یابد. این تواناییها، یک بازدارندگی مؤثر در برابر تهدیدات خارجی ایجاد میکند.
o انعطافپذیری و تابآوری اقتصادی: تجربه طولانیمدت تحریمها، اقتصاد ایران را به سمت خوداتکایی و یافتن راههای جایگزین سوق داده است.
o اراده سیاسی برای مقاومت: رهبری ایران، علیرغم تمامی فشارها، بارها بر عدم تسلیم در برابر باجخواهی تأکید کرده است.
• دیپلماسی واقعبینانه، نه شعار: پیشنهاد "محدودیتهای بلندمدت بر برنامه هستهای ایران در ازای رفع تحریمها و حتی ایجاد یک کنسرسیوم منطقهای غنیسازی" ایدهای قابل تأمل است. اما این امر مستلزم آن است که اروپا:
۱. به واقعیتهای منطقهای و قدرت ایران اذعان کند.
۲. از رویکرد یکجانبهگرایانه و تحمیلگرایانه دست بردارد.
۳. بتواند تضمینهای واقعی و قابل اجرا برای مزایای اقتصادی و امنیتی به ایران ارائه دهد. این تضمینها باید از تحریمهای آمریکا مصون باشند.
۴. قادر به مهار و کنترل اقدامات مخرب متحدان خود (آمریکا و اسرائیل) باشد، که مستمراً روند دیپلماسی را مختل میکنند.
در مذاکرات هستهای با کره شمالی، زمانی که آمریکا و متحدانش صرفاً بر خلع سلاح اتمی بدون ارائه تضمینهای امنیتی و اقتصادی کافی پافشاری کردند، نتیجه نهایی شکست مذاکرات و توسعه بیشتر برنامه هستهای پیونگیانگ بود. این درس تاریخی باید برای اروپا در قبال ایران عبرتآموز باشد. فشار صرف، بدون درک ماهیت و قدرت بازیگر مقابل و بدون ارائه مشوقهای واقعی، تنها به دور باطل تنش و بیاعتمادی میانجامد.
فرصتی در حال محو شدن
اروپا در یک موقعیت حساس قرار دارد. "دوراهی ایران" نه تنها یک مسئله هستهای است، بلکه آزمونی برای استقلال استراتژیک، اعتبار دیپلماتیک و نقش آن در نظم جهانی چندقطبی آینده است. اگر اروپا همچنان به انفعال و تسلیم در برابر فشارهای خارجی ادامه دهد، نه تنها قادر به حل بحران ایران نخواهد بود، بلکه جایگاه خود را به عنوان یک بازیگر معتبر جهانی از دست خواهد داد. ایران، با تکیه بر قدرت استراتژیک و انعطافپذیری خود، به بازی خود ادامه خواهد داد و در نهایت، این اروپاست که فرصت ایفای یک نقش مؤثر و سازنده در منطقهای حیاتی را از دست خواهد داد. راه پیش رو برای اروپا، نه در تسلیم در برابر زورگویی، بلکه در بازتعریف استراتژیک خود، درک واقعبینانه از قدرتهای منطقهای مانند ایران، و پیگیری دیپلماسی واقعی و مستقل نهفته است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
وَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ وَکَفیٰ بِاللّهِ وَکیلاً
همه و همه با دولتمندان و با توصیه های رهبری
دست در دست هم دهیم تا از این پیچ سخت تاریخ
بسلامتی بگذریم ...
بزرگترین اشتباه ملاحظه اروپایی هاست...
پس بمب اتم بسازید........
بازنده این بازی فکری ما بودیم
برای حق مسلم خود میجنگیم و آنها برای حق نداشته و هنوز طلبکارند
این بازی بسیار ناعادلانه و به ضرر ماست
باید اینگونه تحلیل های سیاسی از موضع ضعف اروپا را همیشه در تمام رسانه ها چه برای داخل و چه برای سایر کشورها بیان کرد که تا روشن شود که اروپا مستقل در حد یک اسم است و گرنه شده یک مجموعه وابسته و دنباله رو به امریکا شده است و کار امریکا راحت کرده که بخواهد یکی یکی آنهارا دنبال رو خودش بکند ... .
دیپلماسی ما سر در گم است