اگر بچه ها از همون دوران مدرسه مهارت یاد بگیرند و بعد از مدرسه برای خودشون یه شغل راه بندازن، مشکل بیکاری و بیپولی و مسکن و ازدواج و جمعیت و فارغ التحصیلان بیکار هم حل خواهد شد. اما الآن جوانها مهارت یاد نمیگیرند. اکثراً از روی ناچاری یا ترس از سربازی وارد دانشگاه میشن و تا دکتری هم بدون علاقه درس می خونند. و عملاً یک دهه از عمرشون بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی رو تلف میکنند. ریشهی مشکلات جوان ها اتلاف عمرشون هست.
توی این چند ترمی که مجازی بود، کلاسهای استادها ضبط شده، یه نگاهی به کلاسهای مختلف بندازید تا ببینید استادها چقدر منظم و بابرنامه (!) تدریس می کنند!! قبلاً اگه میگفتیم کسی باور نمیکرد اما الآن نگاه کنید که از ۱۶ جلسهی کلاسها در هر ترم، چند جلسه برگزار شده؟ کلاسهای ما حداکثر ۱۰ جلسه برگزار شد و بقیهش به بهانههای مختلف برگزار نشد. این ۱۰ جلسه هم نیم ساعت دیر شروع شد و نیم ساعت زود تموم شد و وسطش هم نیم ساعت استراحت بود و اون مقداری هم که از وقت کلاس باقی مونده بود، اکثراً دانشجوها مشغول کنفرانس و ارائهی پروژههای بیهوده بودند و استادها فقط نقش تماشاچی داشتند. لطفاً پیگیری کنید که چرا این استادها وظیفهشون رو انجام نمیدن اما همیشه انتظار دارند دانشجوها مقاله و پایان نامهی خوب براشون بنویسند؟ مگه استادها حقوق نمیگیرند که درس بدهند؟ پس چرا وقت کلاسها رو هدر میدهند؟
وقتی درس و پایان نامه که کار اصلی دانشجو هست توسط خود استادها به حاشیه رانده میشه و کارهای حاشیهای مثل مقاله، تبدیل به هدف اصلی و اساسی استادها میشه، دانشجو اصلاً فرصت نمیکنه علم و مهارت یاد بگیره.
خیلی از اینایی که دانشجو هستند، اصلاً علاقه ای به درس یا رشته شون ندارند و از روی اجبار به خاطر ترس از سربازی یا از روی بیکاری و ناچاری اومدن دانشگاه. اگه یه دانش آموز توی مدرسه مهارت یاد بگیره و بعد از مدرسه هم دغدغه سربازی رو نداشته باشه، خودش میتونه کار و شغل مورد علاقه اش رو راهاندازی کنه و اینجوری مشکل درآمد و مسکن و ازدواج و... هم حل میشه. فایده دیگرش هم اینه که دیگه اینهمه آدم بدون علاقه وارد دانشگاه نمیشوند و فقط افرادی که واقعاً به درس علاقه دارند به دانشگاه میان.
چیزی که من ۱۰ ساله توی دانشگاه میبینم اینه که عده ی زیادی به خاطر ترس از سربازی میان دانشگاه. عدهای دیگه هم از روی ناچاری و بیشغلی میان تا هم بیکار نباشند و هم مدرکی بگیرند شاید یه جایی به دردشون بخوره. یه عده کمی هم که شاغل هستند (بیشتر در مقطع ارشد و دکتری) برای گرفتن مدرک بالاتر برای افزایش حقوق به دانشگاه میان.
در مورد پایان نامه و مقاله و پروژه و ... معمولاً استادها کمک چندانی به دانشجو نمی کنند و دانشجو نقش اصلی را در انجام این کارها داره در حالیکه امتیاز آن اغلب برای استاد خواهد بود. نکته دیگر اینکه خیلی از این مقالات برای امتیاز نوشته می شود، نه برای گسترش علم. مثلاً خود من به یاد دارم که قرار بود برای درس یکی از استادها مقاله بنویسیم و در حالیکه هنوز ترم شروع نشده بود و درس تئوری را نخوانده بودیم، استاد اصرار داشت که ما شروع به کار نرم افزاری برای مقاله کنیم! در صورتیکه بدون دانستن مباحث تئوری نمی توان کارهای نرم افزاری انجام داد اما با این حال، بعضی دانشجویان برای درسی که هنوز نخوانده بودند، مقاله نوشتند!
مهم تر از همه اینکه اینگونه مقالات مشکلی از کشور خودمان را حل نمی کنند؛ مثلاً موضوع پایان نامه من در مورد نوعی موتور بود که در بعضی کشورها از آن استفاده می شود و در کشور ما اصلاً کاربردی ندارد اما علاوه بر پایان نامه، مجبور بودم مقالاتی هم از آن استخراج کنم که هیچ فایده ای برای من یا کشورمان نداشت اما فقط امتیاز نوشتن مقاله به نام استاد ثبت شد.
برای نوشته شدن یک مقاله یا پایان نامه یا انجام پژوهش روی یک موضوع، یا طراحی و ساخت یک قطعه یا اختراع یک سامانه، دو نفر زحمت میکِشند؛ اولی دانشجو هست که ۹۹/۹ درصد زحمتها روی دوش اون هست. دومی استاد هست که گاهگاهی اگه میل مبارکشون مایل باشد، از فرایندِ جان کندنِ دانشجوها بازدید می نماید.
اونوقت زمانیکه پژوهش به نتیجه برسه، دقیقاً ۱۰۰ درصد امتیاز و ارتقا و افزایش حقوقش مال استاده و دانشجو اگه خوششانس باشه بتونه یه نمرهای بگیره. دیگه حتی یه خسته نباشید هم به دانشجو نمیگن. پول و امتیاز و اینا که دیگه هیچی...
متاسفانه استادهای دانشگاه اصلاً طبق سرفصلهای وزارت علوم تدریس نمیکنند. بخصوص کرونا هم بهانه ای شده که مثلاً توی سرفصلها نوشته فلان درس باید ۹ فصل تدریس بشه، بعد یک استاد میاد ۲ فصل درس میده و ۴ تا پروژهی بیهوده برای سرگرم کردن دانشجوها میده تا زحمت رو از روی دوش خودش برداره. که البته خیلی اوقات هم، دانشجوها رو مجبور میکنند که این پروژه ها رو به مقاله تبدیل کنند که در این حالت هم امتیاز و پول مفتکی توی جیب استادها میره. اینکار واقعاً یه نوع بیگاری کشیدن هست.
واقعاً نمی دونم چرا این بحث پروژهای عملی برای درسهای تئوری، پیگیری نمیشه؟؟
این یه کار خلاف قانونه. چون برای درس های تئوری، سرفصل تعیین شده و زمانِ هر واحد تئوری متناسب با مطالبِ تعریف شده است، اما استادها برای اینکه زحمت درس دادن رو از دوش خودشون بردارند، پروژه های عملی میدن که حداقل نصف زمان درسها توسط دانشجو پُر بشه و استادها فقط نقش تماشاچی رو داشته باشند.
هیچکس نیست که بپرسه اصلاً اینهمه اصرار برای قبول شدن در دانشگاه برای چیه ؟؟؟ من خودم این شرایط وحشتناک رو تجربه کردم. متاسفانه، خانواده و مشاورها و دوستان و آشنایان، بچههای کنکوری رو توی یه شرایطی قرار میدن که فکر میکنه دیگه تنها هدف زندگی، قبول شدن توی دانشگاهه. من خودم بعد از چند ترم توی دانشگاه فهمیدم که اصلاً به درس علاقه ندارم. اما متاسفانه موقع کنکور و انتخاب رشته، شرایط جوری بود که اگر این حرف رو میزدم، به عنوان یک مجرم باهام برخورد میشد. متاسفانه جامعه فکر میکنه، هر کسی به دانشگاه بره حتماً رشتهکوههای موفقیت رو فتح میکنه و هر کسی دانشگاه نره، دیگه کارش تمومه، در صورتیکه اینطوری نیست. من خودم اگر دانشگاه نمیاومدم و وارد کار مورد علاقهام میشدم، الآن خیلی موفق بودم اما به خاطر جوزدگی خانواده و فامیل و مشاورها و یه سری اجبارهای دیگه مثل سربازی به دانشگاه اومدم و الآن گرفتار شده ام.
اکثریت استادها و دانشجوها اصلاً سرفصل های وزارت علوم رو نمیخونن و شاید هم اصلاً نمیدونن چی هست. توی سرفصل های وزارت علوم نوشته فلان درس باید به صورت نظری (تئوری) باشه و نحوه ارزشیابی درس هم به صورت امتحان کتبی باشه، اون وقت استاد میاد ۳ تا پروژه عملی یا تحقیق و کنفرانس و ... میده و به جای اینکه وقتش رو صرف تدریس صحیح بکنه، مدام دانشجوها رو مجبور به کارهای حاشیه ای میکنه که جزو سرفصل های وزارت علوم نیست. (مثل مقاله نویسی برای درس های تئوری!)
در مورد پایان نامه هم تا جایی که من دیده ام، اصلاً استادها از روز اول، هدف اصلی رو "مقاله" و "پروژه" های بی فایده و بی ارتباط با درس در نظر میگیرن. یعنی اصلاً مهم نیست که دانشجو چیزی بفهمه یا نه. مهم نیست که دانشجو خودش پایان نامه بنویسه یا تقلب کنه. اینها اصلاً مهم نیست. مهم فقط اینه که از این پایان نامه، تعدادی مقاله چاپ بشه ، هر چه بیشتر بهتر!
نکته زجرآور اینه که استادها مطلقاً اجازه نوآوری و خلاقیت به دانشجو نمیدن. بلکه دانشجو رو تشویق میکنن که از پژوهش های موفق دیگران کپی برداری کنن. دلیلش هم اینه که استادها، "نوآوری" رو برابر با "ریسک" میدونن. چون ممکنه مطالب جدید و نوآورانه برای چاپ مقاله با مشکل مواجه بشن بنابراین استادها سعی میکنن تا حد امکان از مقالاتی که قبلاً با موفقیت چاپ شده کپی برداری کنند و مقاله های تکراری ارائه بدهند که با مشکل چاپ مواجه نشه.
استادها هر ترم دانشجوهای بیچاره رو با کلی تکلیف و تحقیق و ارائه و ... سرگرم می کنند که دانشجوها از درس بیزار بشن و استادها رو سوال پیچ نکنند. در حالیکه طبق سرفصل های وزارت علوم، برای هر درس تئوری، تمام وقت واحد درسی باید صرف تدریس بشه و حتی نوع ارزشیابی هم آزمون کتبی باید باشه و تحقیق و ارائه و اینجور مزخرفات کاملاً مخالف قوانین وزارت علومه. اما چون نظارتی نیست، استادها هر کاری دلشون بخواد انجام میدن.
ما خودمون ترم های پایین که بودیم، استادهایی داشتیم که از ۹ تا سرفصل وزارت علوم برای یک درس، فقط ۲ یا ۳ تا سرفصل رو در طول ترم تدریس می کردند و بقیه ترم پی کارهای بیهوده مثل تحقیق و ارائه و ... تلف میشد. (جدای از این بحث که هر ترم یکی دو هفته دیر شروع میشه و یکی دو هفته زود تموم میشه و وسط ترم هم چندین جلسه تعطیلی رسمی و غیررسمی هست و هر جلسه هم استاد نیم ساعت دیر می اومد و نیم ساعت زود میرفت و نیم ساعت هم وسط کلاس استراحت بود و ...)
ترم های بالاتر و مقاطع ارشد و دکتری دیگه واقعاً مصیبت هست. چون استادها نمی گذارند دانشجوها سمینار و پایان نامه شون رو انجام بدهند و دانشجوها رو مدام مجبور می کنند که پروژه ها و مقاله هایی بنویسند که وظیفه دانشجو نیست هیچ ربطی به سمینار و پایان نامه نداره و در واقع امتیاز و افزایش حقوق این پروژه ها و مقالات فقط توی جیب استاد میره و دانشجو باید از جیب خودش هزینه کنه و زحمت بکشه که سودش بره توی جیب استاد.
بدتر از اینها اینه که هیچ نظارتی هم نیست و دانشجو کاملاً مجبوره که از دستورات استادها اطاعت کنه و اگر اطاعت نکنه، استادها اونقدر از کارش ایراد می گیرند که چندین ترم اضافه بر سنوات بمونه و در دانشگاه دولتی روزانه شهریه پرداخت کنه و در نهایت هم اگر خواسته های استادها رو انجام نده پایان نامه ش رو رد می کنند و یا اونقدر اذیتش می کنند که مجبور باشه انصراف از تحصیل بده.
توی دانشگاه هایی که من درس خوندم، اصلاً نه از علم خبری بود نه از مهارت. اکثر استادها فقط و فقط هدفشون گرفتن امتیاز و افزایش حقوق بود. موقع درس دادن یا راهنمایی پایان نامه، استادها سعی می کنند با هزارجور ترفند و کلک از زیر کار فرار کنند اما موقع نوشتن مقاله هایی که اصلاً وظیفه دانشجو نیست، دانشجو رو مجبور می کنند به زور مقاله بنویسه تا به اسم استادها چاپ بشه. دانشجو هم که بلد نیست، میره هزینه می کنه که موسسات غیرمجاز براش مقاله بنویسند.
در واقع، اصلاً توی دانشگاه ها از علم و دانش و درس و ... خبری نیست. بیشتر بحث پول و امتیاز و مدرکه. حالا من خودم چندین مدرک دارم که به هیچ دردی نمی خوره و بجز یه سری فرمول بیفایده، و چند تا مقاله ی مزخرف چیز خاصی هم بلد نیستم. جالب اینجاست، کسانی که دانشگاه نرفته اند، این چیزها رو نمی دونند و خیلی ها میخوان منو نصیحت کنند، میگن برو فنی حرفه ای مهارت یاد بگیر. اولاً خود فنی حرفه ای هم دست کمی از دانشگاه ها نداره، اونجا هم فقط هدفشون اینه که یه دوره برگزار بشه و تمام، دیگه محتوا و کیفیت دوره ها و یادگیری کارآموزها چندان اهمیتی نداره. ثانیاً من اگه قراره توی فنی حرفه ای مهارت یاد بگیرم، پس مرض داشتم چندین سال عمرم رو توی دانشگاه سپری کنم؟ آیا این حرفها توجیه های غیرمنطقی برای پوشاندن بی عرضگی دانشگاه ها نیست؟
مقصر فقط و فقط پسرررررررها هستند که به طرز عجیب و باورنکردنی اشتیاق بیش از حد به علللللللم و داااااانش دارند و خودشون را به آب و آتش می زنند تا هر جور شده در دانشگاه قبول بشوند !!!!
مدیون هستید اگر فکر کنید این پسرها از ترس چیزی دارند به سمت دانشگاه فرار می کنند !!! اصلاً و ابداً اینگونه نیست !!! لولو که دنبالشون نیفتاده است !!! کاملاً از روی اشتیااااااااااااق به دانشگاه می روند چون خیلی عللللللم و دااااااانش را دوست می دارند !!!!!
مثل بچه آدم پاشوید به سربازی بروید ،مرگ یک بار شیون یک بار ،انقدر ترس و ننه من غریبم نداره ،بالاخره یا سر سلامت بر می گردید پیش خانواده یا یک در هزار ،دور از جونتان شهید می شوید ،اگر برگشتید که بزرگتر شده اید و تصمیم درست تری برای آینده تان می گیرید ،اگر هم شهید شدید که اجرتان با امام حسین .
ناشناس
۱۱:۵۲ ۰۲ مهر ۱۴۰۰
۱۹:۲۲
وقتی به این بلوغ رسیدی که درک کنی خدا تمام آدم ها رو آزاد آفریده و هیچکس از جمله تو، به هیچ وجه حق ندارید به دیگران دستور بدید و به اجبار برای سرنوشت دیگران تصمیم بگیرید، اون وقت من هم مثل بچه آدم میرم اجباری. در ضمن بدون حاضرم هزاربار بمیرم اما یک لحظه به اجبار کاری انجام ندهم.
ناشناس
۱۸:۴۲ ۰۲ مهر ۱۴۰۰
جناب من که سربازی را نگذاشتم که از دست من ناراحتی،این اجباری هست که گذاشتن من فقط راحل به شما دادم ....می خواهی برو می خواهی نرو ....
مهم تر از همه اینکه اینگونه مقالات مشکلی از کشور خودمان را حل نمی کنند؛ مثلاً موضوع پایان نامه من در مورد نوعی موتور بود که در بعضی کشورها از آن استفاده می شود و در کشور ما اصلاً کاربردی ندارد اما علاوه بر پایان نامه، مجبور بودم مقالاتی هم از آن استخراج کنم که هیچ فایده ای برای من یا کشورمان نداشت اما فقط امتیاز نوشتن مقاله به نام استاد ثبت شد.
اونوقت زمانیکه پژوهش به نتیجه برسه، دقیقاً ۱۰۰ درصد امتیاز و ارتقا و افزایش حقوقش مال استاده و دانشجو اگه خوششانس باشه بتونه یه نمرهای بگیره. دیگه حتی یه خسته نباشید هم به دانشجو نمیگن. پول و امتیاز و اینا که دیگه هیچی...
واقعاً نمی دونم چرا این بحث پروژهای عملی برای درسهای تئوری، پیگیری نمیشه؟؟
این یه کار خلاف قانونه. چون برای درس های تئوری، سرفصل تعیین شده و زمانِ هر واحد تئوری متناسب با مطالبِ تعریف شده است، اما استادها برای اینکه زحمت درس دادن رو از دوش خودشون بردارند، پروژه های عملی میدن که حداقل نصف زمان درسها توسط دانشجو پُر بشه و استادها فقط نقش تماشاچی رو داشته باشند.
در مورد پایان نامه هم تا جایی که من دیده ام، اصلاً استادها از روز اول، هدف اصلی رو "مقاله" و "پروژه" های بی فایده و بی ارتباط با درس در نظر میگیرن. یعنی اصلاً مهم نیست که دانشجو چیزی بفهمه یا نه. مهم نیست که دانشجو خودش پایان نامه بنویسه یا تقلب کنه. اینها اصلاً مهم نیست. مهم فقط اینه که از این پایان نامه، تعدادی مقاله چاپ بشه ، هر چه بیشتر بهتر!
نکته زجرآور اینه که استادها مطلقاً اجازه نوآوری و خلاقیت به دانشجو نمیدن. بلکه دانشجو رو تشویق میکنن که از پژوهش های موفق دیگران کپی برداری کنن. دلیلش هم اینه که استادها، "نوآوری" رو برابر با "ریسک" میدونن. چون ممکنه مطالب جدید و نوآورانه برای چاپ مقاله با مشکل مواجه بشن بنابراین استادها سعی میکنن تا حد امکان از مقالاتی که قبلاً با موفقیت چاپ شده کپی برداری کنند و مقاله های تکراری ارائه بدهند که با مشکل چاپ مواجه نشه.
ما خودمون ترم های پایین که بودیم، استادهایی داشتیم که از ۹ تا سرفصل وزارت علوم برای یک درس، فقط ۲ یا ۳ تا سرفصل رو در طول ترم تدریس می کردند و بقیه ترم پی کارهای بیهوده مثل تحقیق و ارائه و ... تلف میشد. (جدای از این بحث که هر ترم یکی دو هفته دیر شروع میشه و یکی دو هفته زود تموم میشه و وسط ترم هم چندین جلسه تعطیلی رسمی و غیررسمی هست و هر جلسه هم استاد نیم ساعت دیر می اومد و نیم ساعت زود میرفت و نیم ساعت هم وسط کلاس استراحت بود و ...)
ترم های بالاتر و مقاطع ارشد و دکتری دیگه واقعاً مصیبت هست. چون استادها نمی گذارند دانشجوها سمینار و پایان نامه شون رو انجام بدهند و دانشجوها رو مدام مجبور می کنند که پروژه ها و مقاله هایی بنویسند که وظیفه دانشجو نیست هیچ ربطی به سمینار و پایان نامه نداره و در واقع امتیاز و افزایش حقوق این پروژه ها و مقالات فقط توی جیب استاد میره و دانشجو باید از جیب خودش هزینه کنه و زحمت بکشه که سودش بره توی جیب استاد.
بدتر از اینها اینه که هیچ نظارتی هم نیست و دانشجو کاملاً مجبوره که از دستورات استادها اطاعت کنه و اگر اطاعت نکنه، استادها اونقدر از کارش ایراد می گیرند که چندین ترم اضافه بر سنوات بمونه و در دانشگاه دولتی روزانه شهریه پرداخت کنه و در نهایت هم اگر خواسته های استادها رو انجام نده پایان نامه ش رو رد می کنند و یا اونقدر اذیتش می کنند که مجبور باشه انصراف از تحصیل بده.
در واقع، اصلاً توی دانشگاه ها از علم و دانش و درس و ... خبری نیست. بیشتر بحث پول و امتیاز و مدرکه. حالا من خودم چندین مدرک دارم که به هیچ دردی نمی خوره و بجز یه سری فرمول بیفایده، و چند تا مقاله ی مزخرف چیز خاصی هم بلد نیستم. جالب اینجاست، کسانی که دانشگاه نرفته اند، این چیزها رو نمی دونند و خیلی ها میخوان منو نصیحت کنند، میگن برو فنی حرفه ای مهارت یاد بگیر. اولاً خود فنی حرفه ای هم دست کمی از دانشگاه ها نداره، اونجا هم فقط هدفشون اینه که یه دوره برگزار بشه و تمام، دیگه محتوا و کیفیت دوره ها و یادگیری کارآموزها چندان اهمیتی نداره. ثانیاً من اگه قراره توی فنی حرفه ای مهارت یاد بگیرم، پس مرض داشتم چندین سال عمرم رو توی دانشگاه سپری کنم؟ آیا این حرفها توجیه های غیرمنطقی برای پوشاندن بی عرضگی دانشگاه ها نیست؟
مدیون هستید اگر فکر کنید این پسرها از ترس چیزی دارند به سمت دانشگاه فرار می کنند !!! اصلاً و ابداً اینگونه نیست !!! لولو که دنبالشون نیفتاده است !!! کاملاً از روی اشتیااااااااااااق به دانشگاه می روند چون خیلی عللللللم و دااااااانش را دوست می دارند !!!!!
وقتی به این بلوغ رسیدی که درک کنی خدا تمام آدم ها رو آزاد آفریده و هیچکس از جمله تو، به هیچ وجه حق ندارید به دیگران دستور بدید و به اجبار برای سرنوشت دیگران تصمیم بگیرید، اون وقت من هم مثل بچه آدم میرم اجباری. در ضمن بدون حاضرم هزاربار بمیرم اما یک لحظه به اجبار کاری انجام ندهم.