چندگانگی سبک‌های زندگی و غلبه ظاهرگرایی، جامعه ایران را به صحنه‌ای نمایشی بدل کرده است.

باشگاه خبرنگاران جوان ـ جامعه‌ ما آمیزه‌ای ناخوشایند از سبک‌های زندگی است که بخشی از آن در فضای مجازی ریشه دارد. از همین رو با چندگانگی سبک زندگی روبه‌روییم و نمی‌توانیم تعریفی مشخص از سبک زندگی ایرانی ارائه دهیم، زیرا هر فردی، فضای مجازی را محملی برای عرضه‌ سبک زندگی خود می‌داند.

 جامعه‌ ما شاید بیش از هر زمان دیگری به یک «رختکن» بزرگ می‌ماند؛ جایی که هرکس لباس خود را بر تن کرده، درگیر دنیای کوچک خود و در هیاهوی رقابت‌ها و خودنمایی‌های فردی است و به‌ندرت پیوندی عمیق میان اعضا یافت می‌شود. سال‌هاست که در فقدان خودشناسی جمعی و تمرکز افراطی بر «من» به جای «ما»، شاهد پراکندگی هویتی و از هم‌گسیختگی اجتماعی هستیم. افراد در این رختکن، نه‌تنها در پی شناخت حقیقی خود نیستند، بلکه در چرخه‌ بی‌پایان پاسخگویی به انتظارات دیگران، از هسته‌ مرکزی وجودی خویش دور مانده‌اند. 

شخصیت‌های پارادوکسیکال و متغیر که در هر دهه‌ زندگی، سیمایی متفاوت به خود می‌گیرند، گواه همین فقدان خودمحوری واقعی‌اند؛ خودمحوری که باید معنای شناخت خویشتن، درک نیازهای اصیل و ساختن یک شخصیت پایدار را دربرگیرد. در این میان، فضای مجازی نیز به تشدید جامعه رختکنی دامن زده، با نمایش‌های سطحی و فریبنده‌ فردگرایی، ما را از درک واقعیت‌های ژرف‌تر اجتماعی بازداشته است. هر کس در آینه‌ گوشی خود، به دنبال تأیید بیرونی و نمایش تصویری است که غالبا با واقعیت وجودی او فاصله دارد.

حمله به ایران و درگیری بین ایران و رژیم صهیونیستی در دل این پراکندگی، ناگهان شوکی جمعی به جامعه رختکنی ما وارد آورد و این رویداد، فارغ از تحلیل‌های سیاسی و نظامی، در ابعاد اجتماعی و روان‌شناختی خود، پدیده‌ای قابل تأمل بود. ناگهان در میان سکوت ناشی از تماشای اخبار و انتظار برای واکنش‌ها، گویی نیرویی نامرئی شروع به کار کرد. برای لحظاتی، لباس‌های متفاوت فردی، رنگ باختند و احساس مشترکی از ما بودن و خطر مشترک در فضای جامعه پدیدار شد. این همبستگی، شاید نه از سرِ اشتراک ایدئولوژیک عمیق یا همدلی سنتی، بلکه بیشتر از غریزه‌ بقا در برابر تهدیدی خارجی نشأت می‌گرفت؛ غریزه‌ای که یادمان آورد فارغ از تفاوت‌ها، سرنوشت مشترکی داریم. برای اولین بار پس از مدت‌ها، گفتمان‌ها از «من چه می‌خواهم؟» به «جامعه چه نیاز دارد؟» تغییر یافت.

 این جرقه، هرچند ممکن است موقتی باشد اما نشان داد که زیر لایه‌های این رختکن بزرگ، هنوز هم ظرفیت‌هایی برای هم‌افزایی و همبستگی پنهان است؛ ظرفیت‌هایی که شاید در بستر بحران‌ها مجال بروز می‌یابند و یادآوری می‌کنند که انسان، موجودی اجتماعی است و بقایش در گرو پیوند با همنوعانش. این تجربه، دست‌کم این فرصت را فراهم آورد تا در آستانه‌ یک تحول بزرگ، لحظه‌ای مکث کنیم و به یاد آوریم که شاید، رختکن ما ظرفیت بدل شدن به یک کارگاه بزرگ برای بازسازی هویت جمعی را داشته باشد. 

طهمورث شیری، جامعه‌شناس در این زمینه معتقد است ریشه‌های تاریخی استبداد در جامعه، به پنهان‌کاری منجر شده و با گذشت زمان، اشکال آن تغییر کرده است.

جوامع نمایشی چه ویژگی‌هایی دارند؟

جامعه‌ نمایشی، مفهومی است که نخستین بار توسط «اروینگ گافمن»، نظریه‌پرداز برجسته، در چارچوب «جامعه‌شناسی نمایش» مطرح شد. این نظریه به ما امکان می‌دهد تا جامعه را به مثابه‌ یک صحنه‌ تئاتر بزرگ بنگریم. در این رویکرد، انسان‌ها به مثابه‌ بازیگرانی هستند که در این نمایش اجتماعی، نقش‌آفرینی می‌کنند و دارای دیالوگ‌ها و سبک زندگی منحصر به فرد خود هستند. گاهی تغییرات ساختاری در این نمایش، به تغییر چیدمان‌ها، بروز چالش‌ها و تضادهای نوین می‌انجامد یا حتی مسیر گفت‌وگوها را دگرگون ساخته و ما را به سوی تحلیل‌های گفتمانی عمیق‌تر سوق می‌دهد.

نکته‌ حیاتی اینجاست که در درک تحولات یک نمایش اجتماعی، مؤلفه‌های تاریخی و فرهنگی نقش بسزایی ایفا می‌کنند. به عنوان مثال، نمایشی که در ایران به روی صحنه می‌رود با نمایشی که در فرانسه اجرا می‌شود تفاوت‌های بنیادین دارد. این تفاوت‌ها زمینه‌ساز تحلیل‌های روان‌شناختی، روان‌شناسی اجتماعی و روان‌شناسی تاریخی متمایزی است که برای هر جامعه‌ای به طور خاص ارائه می‌شود. 

این نظریه، قابلیت ارزیابی موضوعات از ابعاد توصیفی، تحلیلی، تفسیری و تبیینی را داراست و از یک رویکرد «فرانظری» بهره می‌گیرد. همین ویژگی، آن را به مبنایی قوی برای بررسی جوامع نمایشی مدرن تبدیل کرده است.

این روزها، شاهد موج فزاینده‌ای از میل به به‌نمایش گذاشتن لحظه‌به‌لحظه‌ زندگی هستیم. این پدیده، جامعه را به سمت فضایی عاری از همبستگی سوق می‌دهد؛ وضعیتی که «زیگمونت باومن»، فیلسوف و جامعه‌شناس معاصر، از آن به‌عنوان «جوامع رختکنی» یاد می‌کند. اما چرا جامعه‌ ایرانی به این سمت و سو گرایش پیدا کرده و نقش فضای مجازی در این میان چقدر است؟

اظهار وجود و آنچه که افراد از خود به نمایش می‌گذارند، ریشه‌ای عمیق‌تر از فضای مجازی دارد. این پدیده، در واقع از ساختار استبدادی حاکم بر جامعه سرچشمه می‌گیرد؛ ساختاری که در تمام روابط اجتماعی، از خانواده و محیط کار گرفته تا مدارس، نهادینه شده است. 

آمریتی که در برابر آن سر خم می‌کنیم، در هر گوشه و کناری احساس می‌شود و همین رویکرد، منجر به شکل‌گیری پوشیده‌گویی و پوشیده‌گرایی شده است. ما همواره، همه‌چیز را با سانسور و پنهان‌کاری پیش می‌بریم. این اتفاق در جوامعی که افراد از دوران کودکی، امکان بیان آزادانه‌ استعدادهایشان را داشته باشند کمتر به چشم می‌خورد؛ پنهان‌کاری در جوامع توسعه‌یافته، به ندرت وجود دارد.

ریشه‌های تاریخی استبداد در جامعه، به پنهان‌کاری منجر شده و با گذشت زمان، اشکال آن تغییر کرده است. اکنون، این شیوه‌ پنهان‌کاری در فضای مجازی به اوج خود رسیده است. افراد در این فضا با آرامش خاطر بیشتری می‌توانند آنچه را در ذهن دارند منعکس کنند. این بازتاب‌ها در قالب پست‌های اینستاگرامی، استوری‌ها و دیگر محتواهای دیجیتال به معرض نمایش عمومی گذاشته می‌شوند؛ نوعی نمایشگری که در ذات خود، ریشه‌های تاریخی و اجتماعی پیچیده‌ای دارد.

پس از کندوکاو در بسترِ تاریخ، باید دید که چه عواملی ریشه‌های گرایش‌های نمایشی (فرمالیسم) یا ظاهرگرایی را در افراد آبیاری کرده‌اند. شاید ابتدایی‌ترین دلیل، فقدان سبکی مشخص برای زیستن در تاروپود جامعه باشد. 

در جامعه‌ ما تلفیقی ناهمگون و نامبارک از بی‌هنجاری و سیل سبک‌های زندگی متفاوت که در گستره‌ بی‌کران فضای مجازی ریشه دوانده، خودنمایی می‌کند اما در جوامع مدرن، فرد در آغوش خانواده‌ای با شیوه‌ زندگی معین بالنده می‌شود و بستر شکوفایی استعدادهایش مهیاست، به این‌ ترتیب، فرد از گهواره‌ خانواده تا پهنه‌ زندگی، با مفهومی به عنوان «لایف استایل» یا سبکی مشخص برای زیستن آشنا می‌شود و می‌داند که آیا امکان بروز استعدادهایش در آینده فراهم است یا خیر.

جامعه‌ ما آمیزه‌ای ناخوشایند و بی‌هنجار از سبک‌های زندگی است که بخشی از آن در فضای مجازی ریشه دارد و بخشی دیگر، بازمانده‌ سنت است. این تنوع ناهمگونِ به شکلی ناخوشایند، غیرعقلانی و کاملا نازیبا، درهم آمیخته و ممزوج شده است. از همین رو با چندگانگی سبک زندگی روبه‌روییم و دیگر نمی‌توانیم تعریفی مشخص از سبک زندگی ایرانی ارائه دهیم، زیرا هر فردی، فضای مجازی را محملی برای عرضه‌ سبک زندگی خود می‌داند.

اینجاست که چالش‌هایی که پیشتر به آن‌ها اشاره شد خود را نمایان می‌کنند؛ چالش‌هایی که از ماهیت نمایشی شخصیت‌ها، تعداد لایک‌ها و کیفیت گفت‌وگوها نشأت می‌گیرند.

آیا متنی که در حال تبادل است، از موضوعی عمیق حکایت دارد؟ آیا شخصیت‌ها آن‌گونه که باید، خود را به نمایش می‌گذارند؟ پیام‌ها چگونه ارائه می‌شوند؟ چیدمان‌ها چگونه‌اند؟ فرد می‌کوشد گفت‌وگویی را در بستری مناسب مطرح کند.  همه‌ این‌ها به آنجا بازمی‌گردد که ما با درهم‌تنیدگی و بی‌نظمی سبک‌های متفاوت زندگی روبه‌روییم که در فضای مجازی به چالش کشیده و عرضه می‌شوند. به تعبیری دیگر، فضایی رقابتی پدید آمده که افراد در آن می‌کوشند خود را به نمایش بگذارند.

نکته‌ مهم دیگری که نباید از آن غافل شد، بحث امید به آینده در میان جوانان ماست. سطحی نازل از امید به آینده در وجود آن‌ها ریشه دوانده است، از همین رو دم را غنیمت می‌شمارند و به قول خیام، می‌کوشند لحظه را در چنگ خود نگاه دارند. نه از دیروز سخن می‌گویند، نه از فردا. لحظه‌ای را که در آن غوطه‌ورند، غنیمت می‌دانند، زیرا آینده‌ای مشخص، تصویری روشن و مختصاتی معین برایشان وجود ندارد. 

جوامع غربی نیز پیش از این، زندگی نمایشی را تجربه‌ کرده‌اند. در دوران مدرن، آن‌گاه که زندگی نمایشی آغاز شد، جنونی را با خود به همراه آورد؛ جنونی که در ادبیات جامعه‌شناسی، «جنون اجتماعی» نام گرفته است.  در چنین جامعه‌ای افراد فقط می‌کوشند از یکدیگر سبقت بگیرند و چون هرکس می‌خواهد بیشتر خود را عرضه کند، بیشتر موردتوجه قرار گیرد  و از سوی مخاطبان، بیشتر لایک و حمایت شود، این جنون شدت می‌یابد و به تحلیل هزینه-فایده درونی افراد تبدیل می‌شود.

 هرچه افراد بیشتر لایک بگیرند و بیشتر با اقبال عمومی مواجه شوند، رفتارهایشان به همان نسبت تشدید می‌شود. این زندگی نمایشی و جنون عرضه‌ خود، بیشتر و بیشتر خواهد شد و پایانی ندارد. این وضعیتی است که فعلا در جامعه ایرانی با آن روبه روییم.

امروزه ما با اپیدمی دوربین و عکاس آماتور روبه‌روییم و این امر، شاید حریم افراد را در جامعه نقض کرده باشد. تشدید این اتفاق، چه صدمات اجتماعی می‌تواند در پی داشته باشد؟ 

 این‌که همگی گوشی‌های هوشمند داشته باشیم و به صورت آماتور از صحنه‌های مختلف، فیلم و عکس بگیریم، چون از درونمان و سبک زندگیمان برنخاسته و یک‌باره در اختیارمان قرار گرفته است، آفاتی دارد و مشکلاتی برای حریم‌ها ایجاد خواهد کرد اما معتقدم به هیچ عنوان نباید نگران این اتفاق شد.

من این وضعیت آشفتگی اجتماعی یا به اصطلاح، شرایط آنومیک و بی‌هنجاری را به فالِ نیک می‌گیرم. این به‌هم‌ریختگی، مدتی ادامه خواهد داشت و عرصه‌های مختلف زندگی اجتماعی را در بر خواهد گرفت. یکی از آن‌ها همین بحث عکاس آماتور است که وارد حریم خصوصی افراد می‌شود.

اگر به خاطر داشته باشید، اولین فیلمی که از رابطه‌ غیرمتعارف یک بازیگر پخش شد، جنجالی به پا کرد، اما اگر همان فیلم اکنون پخش شود، طبیعتا آن تأثیرات را نخواهد داشت؛ یعنی مردم تا حدودی این وضعیت را پذیرفته‌اند. به همین دلیل است که این قبیل اتفاقات، آسیب‌ها و صدمات موقتی در پی خواهد داشت.  

حریم‌ها نقض می‌شود و نگرانی‌ها افزایش می‌یابد از این که افراد تا چه حد دیده می‌شوند، آیا حریمشان رعایت می‌شود یا خیر، آیا مخاطراتی برایشان دارد یا نه، واکنش حکومت در برابر این رفتارها چه خواهد بود و مسائل بسیار دیگر، اما من معتقدم که باید باشند و ما باید این به‌هم‌ریختگی را تجربه کنیم تا کم‌کم بتوانیم خودمان سنگ‌بنای مناسبات اجتماعی را برای یکدیگر تعریف کنیم.

افرادی که مدام در حال سلفی گرفتن‌ هستند، نوعی خودمحوری در وجودشان دارند و می‌خواهند همواره بر حضور خود تأکید کنند. آیا این رفتارها سبب تضعیف همبستگی و جمع‌گرایی می‌شود؟

همه‌ این‌ رفتارها مصادیق همان ناآگاهی و بی‌بستر بودن استفاده از این وسایل ارتباطی نوین است و سلفی گرفتن، بخشی از آن. سکوت کردن برای هر چیزی نیز بخشی از آن است، مثلا می‌بینیم که افراد بسیاری، روزانه استاتوس‌های گوناگونی با دیگر افراد به اشتراک می‌گذارند که اصلا در سطح اطلاعات، آگاهی و دانششان نیست. کسانی که مدام از خودشان عکس سلفی یا فیلم می‌گیرند یا از دوستانشان می‌خواهند که از آن‌ها عکس و فیلم بگیرند گاهی سبب آزار دیگران می‌شوند، چون خواسته یا ناخواسته حریم شخصی آن‌ها را نقض می‌کنند، اما مأموریت ما بررسی این اتفاق نیست. باید نسبت به این قضیه، تحلیلی عالمانه داشته باشیم و به این موضوعات از بیرون و از بالا بنگریم. 

اگر شما نسبت به تربیت فرزندتان، خرده‌گیر و ریزبین باشید، همیشه دچار مشکل می‌شوید اما اگر مسیر کلی زندگی فرزندتان را نظارت کنید، قطعا موفق خواهید شد. 

این اتفاقات در جامعه ما خواهد افتاد و باید آن را بپذیریم. من از یک جهت دیگر نیز خوشحالم، بسیاری از اعتقاداتی که ریشه‌ درستی ندارند، در این رقابت‌ها، ظاهرگرایی‌ها و زندگی‎های نمایشی به چالش کشیده می‌شوند و مردم نسبت به این‌ موارد هوشیارتر خواهند شد. 

کامنت‌هایی که در اینستاگرام و جاهای مختلف در مورد رویدادها می‌خوانم، نشان می‌دهد که افراد چقدر نگاهشان را به واقعیت‌ها عوض کرده‌اند و این اتفاقات، در مجموع، مثبت است.

در لحظه زندگی کردن، از ویژگی‌های جوامع رختکنی است. افراد و آنچه از خود عرضه می‌کنند فقط به اندازه‌ همان نمایش دوام دارند و وقتی کت‌هایشان را از تن در می‌آورند، خود واقعیشان را به نمایش می‌گذارند. آیا این که دچار اپیدمی خودمحوری ‌شویم و همبستگی اجتماعی به نوعی در ذهن افراد، کمرنگ ‌شود تبعاتی به همراه نخواهد داشت؟

در مورد مفهوم خودمحور بودن با شما مخالفم، زیرا ما در کشورمان، اصلا چیزی به نام «خود واقعی» به آن معنا نداریم، حتی از امکان بروز استعدادهایمان برخوردار نیستیم و هیچ‌گونه خودشناسی در جامعه وجود ندارد. ما بیشتر برای دیگران زندگی می‌کنیم و به همین دلیل، بسیاری از افراد در سنین میانسالی و پیری متوجه می‌شوند که هرگز خودشان را نشناخته‌اند و اساسا نمی‌دانند که به دنبال چه چیزی بوده‌اند و بسیاری از باورها و اعتقاداتشان واقعا ریشه مشخصی ندارد.

در این رقابت‌ها، ظاهرگرایی و زندگی نمایشی به چالش کشیده می‌شوند و آن‌ها در می‌یابند تمام عمرشان برای دیگران زندگی کرده‌اند. این خودمحوری باید به معنای شناختن خود، درک نیازهای خود و تلاش برای پاسخ‌گویی به این نیازها باشد تا شاکله‌ شخصیتی افراد ساخته شود؛ در حالی که آنچه می‌بینیم، عدم وجود چنین پیوندی است که سبب می‌شود شخصیت‌ها غالبا به گونه‌ای پارادوکسیکال و متناقض پدیدار شوند. 

به‌عنوان مثال، فردی در ده سالگی «الف» است، اما در بیست‌سالگی به «ب» تبدیل می‌شود و در سی‌سالگی، او دیگر هیچ‌گونه نشانی از شخصیت دوران ده‌سالگی‌اش ندارد. این تحول‌های ناگهانی و تناقض‌آمیز به دلیل عدم ریشه‌داری شخصیت‌هاست؛ زیرا افراد از زمانی که فرایند اجتماعی‌شدنشان آغاز می‌شود، هرگز به خودشناسی نمی‌پردازند.

خودمحوری حقیقی بدین معناست که من حرفی برای گفتن داشته باشم اما متأسفانه در این فضا، حرف‌ها عموما بازتاب‌ دیگران هستند. ‌ 

جوانان ما فارغ از سن و سال، به شبکه‌های اجتماعی مراجعه می‌کنند و گاهی رویدادهایی را به اشتراک می‌گذارند که بعد از مدتی آن ها را بی‌ارزش می‌بینند. این دیگر خودمحوری نیست، بلکه بازتابی است از شرایط ناهمگون که به افراد دیکته می‌شود و آن‌ها هم در قالب فعالیت‌های مجازی و واقعی در خانواده منعکس می‌کنند. 

به عنوان مثال، خانمی که قهرمان مچ اندازی بوده و چندی پیش در شهرستان فریمان توسط همسرش کشته و دستش قطع شده، چرا دچار این سرنوشت شوم شد؟ این اتفاق به دلیل حسادت همسرش به بنرهای قهرمانی او بود که همه جا در معرض نمایش بود و به گونه‌ای افکار او را مختل کرد که باعث این فاجعه شد.

بنابراین، ما هیچ‌گونه درکی از معنای واقعی خودمحوری نداریم و این تنها ویژگی‌ اجتماعی ما نیست، بلکه شاید بخشی از ویژگی‌های جوامع در حال توسعه باشد. در واقع، ما با وضعیتی مواجهیم که نیازمند تجزیه و تحلیل بیشتری  است. آیا در این جامعه‌ از بدو تولد، آگاهی از استعدادها شکل می‌گیرد و پرورش می‌یابد؟ این ویژگی‌ها در جامعه ما وجود ندارد. 

در یکی سفرهایم به کانادا با مادری برخورد کردم که می‌خواست فرزندش را در مدرسه ثبت‌نام کند اما مدیر مدرسه به زیبایی گفته بود: «ما در شش ماه اول فقط به شناسایی استعدادهای این بچه می‌پردازیم. ممکن است او در موسیقی یا هنر قوی باشد یا استعداد شگرفی در ادبیات داشته باشد.» این در حالی است که در جامعه‌ ما استعدادها به دست فراموشی سپرده می‌شوند.

من در سن ۵۸ سالگی تازه متوجه شدم که به ادبیات علاقه دارم، در حالی که سال‌ها ریاضیات تدریس می‌کردم. یکی از دوستانم نیز در ۶۰ ‌سالگی به این نتیجه رسیده که نقاش بزرگی است و هیچ‌گاه نتوانسته بود استعدادش را بشناسد. 

این مشکلات تنها مختص کشور ما نیست و در جوامع دیگر نیز وجود دارد اما در کشور ما به شدت مشهودتر است. 

در کشورهای توسعه‌یافته، این مسائل به اشکال مختلف و با شدت و ضعف کمتری به چشم می‌خورد، به‌ویژه، افراد سالمندی که به‌راحتی نمی‌توانند با تغییرات کنار بیایند و تحولات را تحلیل کنند، ممکن است تصویری را که در اینستاگرام مشاهده می‌کنند واقعیت صرف بدانند و مبنای استدلالشان این باشد که آنچه دیده‌اند، حقیقت است. 

این تحولات، سطحی از آسیب‌پذیری برای سنین مختلف وجود می‌آورد، درصورتی که افراد باتجربه‌تر و اهل مطالعه باشند احتمالا بهتر می‌توانند این مسائل را مدیریت کنند اما در نهایت نمی‌توان انکار کرد که جامعه تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. در این میان، ممکن است معضلاتی همچون خودکشی در فضای مجازی شایع شود. چالش «نهنگ آبی» یکی از اتفاقات بسیار بدی بود که در فضای مجازی رخ داد و بسیاری از جوانان به دلیل فشارهای زندگی با شرکت در این چالش به زندگیشان پایان دادند. 

این واکنش‌ها حاصل نوعی لجبازی و مقاومت اجتماعی است که باید به شکل عمیق‌تری درک شود. من بر این باورم که این مقاومت‌ها بیشتر سلبی هستند تا ایجابی. به همین دلیل، این مسئله باعث تحریک و افزایش عطش برای خودنمایی می‌شود. به یاد داشته باشید در سال‌های گذشته با ورود ویدئو و ماهواره، نخستین اقدام، حذف آن‌ها بود اما وقتی این سیاست با شکست مواجه شد، افراد دست از تلاش برنداشتند و به سمت یافتن راهکارهایی برای انطباق با شرایط جدید رفتند. 

متأسفانه تاکنون تصمیماتی در جهت تدبیر صحیح ایجاد نشده و مسئولان تنها به انکار و تکذیب روی آورده‌اند و به تبع آن، فشارهای اجتماعی به‌ویژه بر نسل جوان افزایش یافته است و این موضوع، مسأله را پیچیده‌تر می‌کند.

از طرفی، سرعت تغییرات و تحولات به شدت زیاد است و این مسأله شرایط را دشوارتر می‌کند. اگر ما بتوانیم تعریف مناسبی از هویت ایرانی ارائه کنیم، می‌توانیم در آینده انتظار داشته باشیم که به تدریج این آسیب‌ها کاهش یابند. بدین‌ترتیب، اندیشه‌های سنتی و مقابله‌جویانه‌ حاکمیتی، جایگاه خود را از دست خواهند داد و قادر خواهیم بود درک بهتری از هویت خود داشته باشیم. 

در پایان به خاطر داشته باشید که هویت‌ها در روابط اجتماعی نیاز به باز تعریف دارند. افراد در این شرایط باید در حال ترکیب و کولاژ هویت‌های متفاوت از گذشته تا آینده باشند و این ترکیب و درک، ما را به سمت یک هویت چندگانه و پویا خواهد برد.

منبع: اطلاعات آنلاین

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار