علی‌اف و پاشینیان بیانیه مشترکی با هفت بند امضا کردند که صرفاً عبارات کلی درباره آینده‌ای صلح‌آمیز برای مردم دو کشور بود اما این بیانیه بیش از آنکه روند صلح را مدنظر داشته باشد بازی‌های ژئوپلتیکی میان قدرت‌های بزرگ را نشانه گرفته.

باشگاه خبرنگاران جوان؛ مهدی سیف تبریزی* - در تاریخ ۸ آگوست ۲۰۲۵ (۱۷ مرداد ۱۴۰۴)، کاخ سفید میزبان مذاکراتی میان دونالد ترامپ، الهام علی‌اف و نیکول پاشینیان بود. پیش از این دیدار میان رئیس‌جمهور آمریکا و رهبران آذربایجان و ارمنستان، تبلیغات رسانه‌ای گسترده‌ای از سوی تیم رسانه‌ای کاخ سفید انجام شده بود تا امضای احتمالی توافق صلح میان باکو و ایروان با میانجی‌گری ترامپ را به موضوعی مهم و برجسته بدل کنند. این بازی رسانه‌ای توسط خود ترامپ با مهارت ادامه یافت به شکلی که شب شب پیش از اجلاس، در شبکه اجتماعی Truth Social پستی منتشر کرد که عملاً به آماده‌سازی مراسمی باشکوه برای امضای پیمان صلح اشاره داشت.

با این حال و با توجه به تمام فضا سازی رسانه‌ای که انجام شد، دستاورد‌های واقعی این اجلاس بسیار کمتر از آنچه انتظار می‌رفت بود. توافق نهایی میان ارمنستان و آذربایجان هرگز به امضا نرسید و تنها وزرای امور خارجه دو کشور آن را پاراف کردند. علی‌اف و پاشینیان بیانیه مشترکی با هفت بند امضا کردند که صرفاً عبارات کلی درباره آینده‌ای صلح‌آمیز برای مردم دو کشور بود. متن اسناد امضا‌شده سه روز پس از مذاکرات واشنگتن توسط وزراتخانه‌های امورخارجه دو کشور به صورت رسمی منتشر شد.

این درحالی است که بسیاری از سیاست‌مداران و کارشناسان در سراسر جهان «مفسران منتظر یک رویداد تاریخی بودند، اما تنها نتیجه عملی تاکنون، توافق صلح امضا‌شده میان ارمنستان و آذربایجان است.» با این وجود، فاصله میان انتظارات ایجاد شده و واقعیت میدانی، برای ترامپ چندان اهمیت نداشت. او در خلاصه مذاکرات گفت: «بیش از ۳۵ سال است که ارمنستان و آذربایجان درگیر یک درگیری تلخ بوده‌اند که رنج عظیمی برای هر دو ملت به همراه داشته... بسیاری تلاش کرده‌اند راه‌حلی بیابند، اما بی‌فایده بوده. به لطف این توافق، سرانجام به صلح دست یافته‌ایم».

مسائل حل‌نشده و ابهامات کلیدی
با این حال، نه بیانیه مشترک ارمنستان و آذربایجان و نه سند پاراف‌شده توسط وزرای خارجه، پاسخ روشنی به بسیاری از پرسش‌های کلیدی درباره حل‌وفصل مسالمت‌آمیز مناقشات قدیمی میان دو کشور ارائه نمی‌دهند، زیرا مسائل اصلی خارج از چارچوب متن‌های منتشرشده باقی مانده است. مهم‌ترین مسائله بر سر راه صلح شامل درخواست رسمی باکو برای تغییر قانون اساسی ارمنستان است. طرف آذربایجانی اصرار دارد که ارجاعات به اعلامیه استقلال ۲۳ اوت ۱۹۹۰ – که در آن حق تعیین سرنوشت ملی به عنوان تلاش‌های مشترک جمهوری شوروی سوسیالیستی سابق ارمنستان و منطقه خودمختار قره‌باغ کوهستانی تفسیر می‌شود – از متن قانون حذف شود.

همچنین در اسناد امضا شده هیچ اشاره‌ای به مشکلات حل‌نشده مناطق محصور یا مکانیسم‌های تعیین‌شده برای علامت‌گذاری و ترسیم مرز‌های دولتی نشده است. ماده ۷ سند پاراف‌شده صریحاً بیان می‌کند که هیچ کشور ثالثی در امتداد مرز ارمنستان و آذربایجان حضور نخواهد داشت. اما این چگونه با بیانیه آنیتا هیپر، سخنگوی ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا، چهار روز پس از انتشار عمومی پیش‌نویس پیمان صلح، همخوانی دارد؟ او ضمن حمایت از «تصمیمات تاریخی» در واشنگتن، تأکید کرد که هیئت نظارت اتحادیه اروپا در ارمنستان به فعالیت‌های خود ادامه خواهد داد و تغییرات احتمالی در مأموریت آن میان ایروان و بروکسل بحث خواهد شد.

در این شرایط این پرسش منطقی است که جمهوری آذربایجان و ترکیه چگونه به این موضوع می‌نگرند و چه اقدامات متقابلی آماده خواهند کرد. این درحالی است که در سال‌های پیش باکو و آنکارا نگرش و موضع‌گیری‌های بسیار منفی نسبت به فعالیت‌های هیئت نظارت اتحادیه اروپا در ارمنستان از خود نشان دادند و این واقعیتی شناخته‌شده است.

این تفاهم نامه همچنین می‌تواند این احتمال را به وجود بیاورد که دیر یا زود، موضوع حضور نیرو‌های نظامی روسیه (پایگاه ۱۰۲ در گیومری) در خاک ارمنستان به صورت جدی مطرح شود. البته بحث‌هایی در محافل مختلف ارمنی در روز‌های پس از امضای تفاهمنامه به طور فعال در ارمنستان در جریان است به شکلی که پس از گذشت بیش از ۳۰ سال از حضور نیرو‌های روس در خاک ارمنستان در روز‌های گذشته شاهد تجمعات اعتراضی در مقابل پایگاه روسی بودیم.

بنابراین، با توجه به شواهد میدانی نمی‌توان از آغاز صلح پایدار و پایان درگیری قومی-سیاسی دیرینه در قفقاز سخن گفت. هیچ فرآیند صلحی یک نمایش تک‌پرده‌ای نیست؛ در آینده می‌توانیم شاهدتشدید نظامی و یا مذاکرات جدید باشیم. وقتی ما به تاریخچه توافقات پیشین میان ایروان و باکو نگاه می‌کنیم «این دو کشور در تاریخ خود بر سر بسیاری مسائل توافق کرده‌اند، به ویژه درباره گشایش ارتباطات حمل‌ونقل در منطقه. اعلامیه سه‌جانبه‌ای که در نوامبر ۲۰۲۰ با ولادیمیر پوتین امضا کردند، این نکته را یادآور می‌شود.» همچنین می‌توان اسناد قدیمی‌تری مانند اعلامیه «میندورف» در ۲ نوامبر ۲۰۰۸ (۱۲ آبان ۱۳۸۷) را به یاد آورد که با میانجی‌گری روسیه امضا شد و هدفش یافتن گزینه‌های سازش برای حل‌وفصل مسالمت‌آمیز اختلافات بود.

با این حال، نتیجه‌گیری عجولانه مبنی بر اینکه اجلاس واشنگتن هیچ اهمیت و نتیجه عملی جز تبلیغات پرسر‌و‌صدا برای ترامپ نداشت، بسیار زود هنگام و نادرست است. حتی اشتباه‌تر آن است که تحلیل را تنها به بررسی تکنیک‌های سیاسی ترامپ محدود کنیم و او را صرفاً یک شومن ماهر توصیف کنیم. ترامپ، مانند هر سیاستمدار دیگری در جهان، نه تنها برای حل یک مسئله سیاسی محدود، بلکه برای ایجاد «قدرت نمادین» تلاش می‌کند. از سوی دیگر برای ایالات متحده مهم است که به شرکا و مخالفان بالقوه خود نشان دهد که به طور جدی و بلندمدت به منطقه قفقاز جنوبی وارد شده و هر تلاشی برای نادیده‌گرفتن (یا کم‌ارزش‌گذاری) منافع آمریکا در این منطقه پرتلاطم، نتیجه معکوس خواهد داشت.

ایالات متحده در قفقاز: دگرگونی منافع و رویکرد‌ها
مذاکرات حل‌وفصل مناقشه ارمنستان و آذربایجان در واشنگتن، توجه و علاقه بسیاری از رسانه‌های و کارشناسان سیاسی جهان را به خود جلب کرده است. این علاقه به راحتی قابل توضیح است؛ درگیری میان دو جمهوری همسایه دهه‌هاست که در دستور کار رسانه‌ها قرار دارد و مردم آن را یکی از عوامل اصلی بی‌ثباتی در یکی از مهم‌ترین مناطق ژئوپلتیکی جهان می‌دانند. با این حال، شاید بتوان گفت مهم‌ترین نکته، پس از جلسه روسای جمهور در کاخ سفید را باید در تغییر «پدرخوانده» و یا «متولی» منطقه قفقازجنوبی دانست. ایده بیرون‌راندن مسکو از منطقه و رهبری واشنگتن، در شرایط پس از جنگ اوکراین و همچنین پس از جنگ ۱۲ روزه تحمیلی برضد ایران پررنگ‌ترین خط خبری در چند هفته گذشته بوده است.

البته تأکید تنها بر این نکته که چه کشوری «قیمومیت ژئوپلیتیکی» در قفقاز را برعهده دارد، تقلیل پویایی‌های سیاسی ژئوپلتیکی یکی از کلیدی‌ترین مناطق جهان به درگیری‌های سیاسی ایالات متحده و روسیه است. از همین‌رو پیروی از این الگو می‌تواند خطرناک باشد، زیرا برداشتی ساده‌انگارانه از فرآیند‌های پیچیده و غیرخطی در قفقاز جنوبی ارائه می‌دهد.

از این منظر آن‌چیزی که ترامپ آن را معامله قرن نام نهاده تنها به ورودی تازه‌کارانه به منطقه قفقاز تعبیر می‌شود در حالی که ایالات متحده به هیچ وجه بازیگری تازه وارد در معادلات قفقاز به خصوص در موضوع ارمنستان-آذربایجان نیست.
همان‌طور که آناتولی آدامیشین (۱۹۳۴-۲۰۲۵)، دیپلمات برجسته روسی، اشاره می‌کند، از سال ۱۹۹۲ با ایجاد گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا (که اعلامیه واشنگتن پیشنهاد انحلال آن را می‌دهد)، «روسیه دیگر تنها بازیگر در جست‌و‌جو راه‌حل پایان مناقشات قفقاز نبوده» و ایالات متحده نیز جزو اولین دولت‌های درگیر در فرآیند صلح سازی میان ارمنستان و آذربایجان بوده است.

با این حال، حتی پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برخی سناتور‌های آمریکایی با ابتکاراتی برای الحاق قره‌باغ کوهستانی به ارمنستان، به میخائیل گورباچف نزدیک شدند. در اوایل دهه ۱۹۹۰، سیاست ایالات متحده را می‌توان عمدتاً «ارمنوفیلی» توصیف کرد. در آن زمان، بسیاری جنبش «میاتسوم» (اتحاد جمهوری سوسیالیستی شوروی ارمنستان و جمهوری خودمختار قره‌باغ کوهستانی) را در چارچوب مبارزه با پیامد‌های سیاست‌های ملی ناعادلانه و سرکوبگرانه استالین می‌دیدند.

در نتیجه، در اکتبر ۱۹۹۲، ماده ۹۰۷ قانون حمایت از آزادی در آمریکا تصویب شد که کمک نظامی به آذربایجان از کانال‌های دولتی این کشور را ممنوع می‌کرد. اما اوضاع بعداً تغییر کرد. در سال ۱۹۹۴، «قرارداد قرن» میان آذربایجان و کنسرسیومی از شرکت‌های خارجی برای توسعه میادین نفتی کاسپین امضا شد. مشارکت شرکت‌های بزرگ آمریکایی در این پروژه، واشنگتن را وادار به تنظیم مجدد رویکردهایش به قفقاز جنوبی کرد. متعاقباً، ایالات متحده عملاً ماده ۹۰۷ را مسدود کرد و در نهایت ترامپ لغو کامل این قانون را در اجلاس واشنگتن اعلام کرد، هرچند فاصله‌ای میان اعلام و اجرای عملی آن وجود دارد.

برجسته‌ترین کارشناسان آمریکایی حوزه اوراسیا، مانند پاول استرونسکی، یوجین رومر و کوری ولت (که تحقیقات دانشگاهی و کار عملی در وزارت خارجه، شورای اطلاعات ملی یا کنگره را در کارنامه دارند)، قفقاز را «منطقه‌ای مهم، اما نه حیاتی» برای منافع واشنگتن تعریف کرده‌اند. 
در واقع، ایالات متحده با کشور‌های این منطقه هم‌مرز نیست و همچنین نفوذ دیاسپورای کشور‌های قفقاز در تصمیمات سیاسی کلیدی، با لابی‌های اسرائیلی یا ایرلندی قابل مقایسه نیست. فعالیت‌های دیاسپورای ارامنه در آمریکا معمولاً بدون در نظر گرفتن اهداف ژئوپلتیکی خاص به موضوعاتی همچون به‌رسمیت‌شناختن نسل‌کشی در امپراتوری عثمانی یا کمک‌های مادی به ارمنی‌های قره‌باغ محدود می‌شود.

نکته مهم و اساسی را باید در تفاوت‌های فاحش دکترین کلان سیاست خارجی روسیه و ایالات‌متحده نسبت به موضوع قفقاز مشاهده کرد. اگر برای روسیه، قفقاز جنوبی به‌عنوان مناطق خارج نزدیک، بخشی از حلقه اول امنیت‌ملی و در ادامه دستور کار قفقاز شمالی برای این کشور محسوب می‌شود، برای ایالات متحده، قفقاز تنها بخشی از پازل ژئوپلیتیکی وسیع‌تر اوراسیا است که در آن روسیه، ترکیه، ایران و چین اولویت‌های اصلی هستند.

این موضوع همچنین دو مسیر متفاوت در روابط روسیه-آمریکا در قفقاز را توضیح می‌دهد. واشنگتن و مسکو حداقل از سال ۲۰۰۳ («انقلاب رز» در گرجستان) در ارزیابی‌ها و رویکرد‌ها به مشکلات و چالش‌های موجود در منطقه قفقاز از جمله موضوعات جدایی طلبی در آبخازیا و اوستیای جنوبی، مناقشات ازمنستان و جمهوری آذربایجان، جنگ پنچ روزه در گرجستان، الحاق کریمه در ۲۰۱۴ و اختلافات بر سر ترانس‌نیستریا سعی در مدیریت تنش کردند و تعامل میان دو قدرت را متوقف نشد. اما این الگوریتم با شروع جنگ روسیه در اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ فرو ریخت، درست زمانی که واشنگتن از سیاست خود فاصله گرفت و به سمت «مهار» روسیه حرکت کرد آن هم با هدف «شکست استراتژیک» مسکو در اوکراین.

بنابراین، در آگوست ۲۰۲۵ (مرداد ۱۴۰۴) نبود که ایالات متحده تصمیم به رقابت برای عنوان صلح‌بان اصلی در قفقاز گرفت؛ آنها در سراسر دوره پساشوروی چنین تلاش‌هایی کرده‌اند. اما چرا واشنگتن اکنون تلاش‌های به اصطلاح صلح‌بانی خود را شدت بخشیده است؟

دگرگونی طراحی ژئوپلیتیکی و فعال شدن واشنگتن در سال‌های ۲۰۲۰-۲۰۲۵

آیا می‌توان گفت ابتکار ترامپ نتیجه منطقی تغییرات گسترده ژئوپلیتیکی در قفقاز جنوبی بوده است؟ در پنج سال گذشته، چشم‌انداز ژئوپلیتیکی منطقه تغییرات قابل‌توجهی کرده است. تا سال ۲۰۲۰، قفقاز جنوبی را می‌توان حوزه‌ای با منافع ویژه و اولویت نفوذ برای روسیه دانست به عبارت صحیح‌تر قفقاز حیات خلوت روسیه بود. بدون رأی قاطع مسکو، هیچ صف‌بندی نظامی-سیاسی در منطقه تغییر نمی‌کرد. این انحصار ژئوپلیتیکی روسیه در «جنگ پنج‌روزه» اوستیای جنوبی در آگوست ۲۰۰۸ (مرداد ۱۳۸۷) و «جنگ چهارروزه» قره‌باغ در آوریل ۲۰۱۶ (فروردین ۱۳۹۵) آزمایش شد.

جایگاه برتر مسکو توسط گرجستان با حمایت غرب به چالش کشیده شد، اما این آزمایش پیامد‌های منفی برای تفلیس و اعتبار حامیانش درپی داشت. به صورت کلی، نقش ویژه مسکو به عنوان میانجی در حل‌وفصل اختلافات در منطقه قفقاز جنوبی توسط آذربایجان، ارمنستان، قدرت‌های منطقه‌ای مانند (ایران و ترکیه) و بازیگران خارجی (ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ناتو) امری پذیرفته شده بود.

از «جنگ دوم قره‌باغ» در سپتامبر-نوامبر ۲۰۲۰، تحول چشمگیری در طراحی ژئوپلیتیک منطقه قفقازجنوبی آغاز شد. در نتیجه، نظم امنیتی موجود (نظامی-سیاسی) ۲۶ ساله فروپاشید. مشکل نه تنها بازپس‌گیری کنترل هفت منطقه اشغالی و بخش عمده «قره‌باغ مرکزی» توسط جمهوری آذربایجان بود، بلکه حمایت بی‌سابقه نظامی-سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و اطلاعاتی ترکیه از باکو بود که نقش آنکارا را در قفقاز به شدت پررنگ کرد.

با این وجود، نتیجه اصلی «جنگ دوم قره‌باغ» ابهام در دستاورد‌ها بود. روسیه از یک سو وجهه‌اش را به دلیل شکست متحد استراتژیک خود یعنی ارمنستان از دست داد، و از سوی دیگر حق استقرار نیرو‌های حافظ صلح در قره‌باغ را کسب کرد. این موضوع در ترکیه، ایران و غرب به عنوان «جبران ژئوپلیتیکی» برای روسیه دیده می‌شد. آذربایجان، ارمنستان و بازیگران اصلی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای همچنان مسکو را میانجی کلیدی می‌دانستند.

با شروع عملیات ویژه نظامی روسیه در اوکراین، فضای مانور روسیه در قفقاز جنوبی به شدت محدود شد. منابع نظامی‌اش بر اوکراین متمرکز بود و در فشار تحریم‌های غربی، آذربایجان و ترکیه از خویشتن‌داری سیاست خارجی‌شان و فضای به وجود آمده نسبت به مسکو بهره بردند. در سپتامبر ۲۰۲۳، دولت ارمنی‌های قره‌باغ کوهستانی پایان یافت البته نه با مذاکره، بلکه با زور. این به واقعیت جدیدی در منطقه منجر شد که مسکو دیگر نفوذ انحصاری بر طرفین ندارد، نتیجه این برداشت حرکت باکو به خصوص ایروان به سوی تنوع بخشی به سبد سیاست‌خارجی و دور شدن از مسکو انجامید.‌

نمی‌توان نادیده گرفت که ایالات متحده از این وضعیت بهره‌برداری کرد و اقدامات زیادی برای تقویت جایگاهش خود در قفقاز جنوبی انجام داد – رویکردی که برخی آن را فرصت‌طلبانه و بی‌توجه به حساسیت‌های منطقه‌ای دانستند. امروزه بسیاری از کارشناسان سیاسی رویکرد‌های تیم ترامپ و بایدن را در تضاد هم می‌دانند، اما باید گفت در قفقاز، ترامپ تا حد زیادی کار بایدن را ادامه می‌دهد. در تایید این موضوع می‌توان به مذاکرات بلینکن با وزرای خارجه آذربایجان و ارمنستان در حاشیه کنفرانس مونیخ در فوریه ۲۰۲۳ (بهمن ۱۴۰۱)، حضور چهار هیئت آمریکایی در ایروان در آوریل همان سال و امضای منشور مشارکت استراتژیک با ارمنستان توسط دولت پیشین ایالات‌متحده اشاره کرد.

چشم‌انداز آینده و رقابت ژئوپلیتیکی

آیا این بدان معناست که ایالات متحده در رقابت ژئوپلتیکی قفقاز در حال پیروزی قاطع است (یا پیروز شده)؟ چنین نتیجه‌گیری امروزبسیار زودهنگام به نظر می‌رسد. اولاً، روسیه حتی در فروپاشی نظم امنیتی پیشین، منابع نظامی-سیاسی، اجتماعی-اقتصادی و دیپلماتیک برای حفظ نفوذ در منطقه استراتژیک خود دارد. ثانیاً، تلاش‌های ایالات متحده برای رهبری روند‌های منطقه قفقاز با خطرات و هزینه‌هایی جدی روبروست. تا سال ۲۰۲۲، واشنگتن عجله‌ای برای رهبری فرآیند‌های قفقاز نداشت و ابتکار را به مسکو واگذار کرده بود، البته نه از سر نوع‌دوستی، بلکه برای صرفه‌جویی در مسئولیت. هیچ تضمینی نیست که باکو و ایروان همیشه از دستورات کاخ سفید پیروی کنند. با این حال، آمریکایی‌ها تلاش جدی برای رهبری در منطقه استراتژیک اوراسیای کرده‌اند. رقابت برای نفوذ افزایش خواهد یافت، به ویژه که نه تنها روسیه و ایالات متحده، بلکه دیگران بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نیز منافعی در قفقازجنوبی برای خود تعریف کرده‌اند.

*کارشناس مسائل روسیه و قفقاز

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۳
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
ناشناس
۱۲:۴۳ ۲۵ شهريور ۱۴۰۴
مواظب باشید که حواستان را با قطر و ....پرت نکنند و کارشان را در قفقاز ،داخل و علیه مقاومت انجام دهند ،قطرواعراب یک غلطی کردند خود دانند .
آخرین اخبار